ماجرای کمک به شهید طحانی

مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر

  • کد خبر : 3952
مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر

یکی از شهدای مخلص گردان ما که همیشه سعی داشت ، محفیانه به بقیه خدمتی کرده باشد ؛ شهید علی اکبر طحانی بود . شهید طحانی آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری بوده  و با آن ها ارتباط کاری داشت . با وجودی که سن و سالش از بیشتر بچه های گردان بالاتر بود  اما بسیار […]

یکی از شهدای مخلص گردان ما که همیشه سعی داشت ، محفیانه به بقیه خدمتی کرده باشد ؛ شهید علی اکبر طحانی بود . شهید طحانی آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری بوده  و با آن ها ارتباط کاری داشت . با وجودی که سن و سالش از بیشتر بچه های گردان بالاتر بود  اما بسیار مودب ، مهربان و متواضعانه باهمه برخورد می کرد و در برنامه های فرهنگی و نمایش هایی که اجرا می کردیم ، خیلی همراه بود .

به یاد دارم شهید اربابیان ، مانوری تدارک دیده بود که بعدها به شوخی ، اسم این مانور را یسر بعد از عسر گذاشتند.

در این مانور ، پیش بینی شده بود  که بچه ها ، یک روزه  از موقعیت شهید کهن  به سمت روبه روی پادگان دوکوهه رفته و بعد  از آن جا مسیری را پیاده به سمت دز  طی کنند . اما اشکالاتی پیش آمد. بعضی از بچه ها گم شدند و اتفاقات عجیبی در آن مانور رخ داد . آن وقت از سال هوا گرم بود ما وقتی مقداری پیش رفتیم ، دیدیم از آن مسیری که پیش بینی و تدارک دیده شده ؛ نمی شود به سمت دز رفت  و بعد از تلاش هایی برای عبور در نهایت، برگشتیم . در بازگشت به خاطر گرمای هوا تشنگی به بچه ها غلبه کرده و شرایط سختی رقم زده بود.به این ترتیب یک مانور تبدیل به یک موقعیت جدی شد .

بعضی بچه ها از شدت تشنگی ، از پا افتاده و جامانده بودند که بعد از رسیدن عده ای به مقر، با ماشین دنبال آن ها رفتیم .

لباس رزم و لباس طلبگی شهید مهدی ضیائی

بعضی دیگر از بچه ها در مسیر، گودالی را پیدا کرده بودند که مقداری آب در آن جمع شده بود . آب گل آلود بود و  داخلش ماهی های ریز و موجوداتی هم دیده میشد ولی به جهت شدت تشنگی ای که ایجاد شده بود از آن آب خوردند . حتی بعضی از بچه ها با پوتین هایشان برای بقیه  که ناتوان شده بودند ؛ آب می آوردند .  خلاصه آن همه سختی و شدت ، الحمدالله به خیر گذشت و بدل به یک مانور واقعی شد که شرایط سخت عملیات را برای آماده کردن بچه ها ، تداعی میکرد .

در آنجا شهید طحانی که  پرانرژی تر و قوی تر بود ؛ جلو می رفت که هم مسیر را پیدا کند و هم آب پیدا کند . یک دفعه تعدادی از بچه ها به من اطلاع دادند که شهید طحانی در گودالی گیرافتاده و نمیتواند از آنجا خارج شود. من به فکر افتادم و گفتم بچه ها نگران نباشید . ما رفتیم به کمک شهید طحانی و با استفاده از عمامه ، که حدود هفت متر پارچه هست ،  ایشان را از آن فضا ، بیرون آوردیم .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3952
  • نویسنده : حجه الاسلام سید محمد عابدین زاده
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

23آبان
من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …
ماجرای یک بگومگو بین شهید حاج رسول و شهید سید محمد

من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …

23آبان
تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی
اعتکاف در غار ارتفاعات بازی دراز

تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی

23آبان
مطالبه حاج عبدالله ازما این بود که میگفت باید در جنگ تاثیر گذار باشید