• امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳
شوخی به سبک شهید صبرعلی کلانتر

دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش

  • کد خبر : 2647
دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش

شهید صبر علی کلانتر بچه خزانه و جنوب شهر بود. بچه های جنوب شهر خیلی شلوغ و شر بود . قبل از والفجر چهار ، قرار بود که ما تمرین غواصی کنیم . در سد دز رفتیم و کار غواصی می کردیم. پاییز بود و هوا سرد بود . بارندگی هم شده بود و آب […]

شهید صبر علی کلانتر بچه خزانه و جنوب شهر بود. بچه های جنوب شهر خیلی شلوغ و شر بود . قبل از والفجر چهار ، قرار بود که ما تمرین غواصی کنیم . در سد دز رفتیم و کار غواصی می کردیم. پاییز بود و هوا سرد بود . بارندگی هم شده بود و آب سد را باز می کردند، شرایط سختی بود. دزفولی ها صیفی جات می کاشتند از جمله سبزی خوردن و ترب .  شهید کلانتر هم ترب می چید و می خورد و پیش ما می آمد و آروغ می زد . ما هم می گفتیم این کار را نکن و ایشان می گفت دست خودم نیست خودش میاد .

دیدیم که زیاده روی می کند حرف گوش نمیدهد ، ما هم دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش . بعد از یک ربع دیگر آمد بالا در چادر پیش ما و باز هم یک آروغ دیگر زد . ما هم دنبالش کردیم و گرفتیمش و از بالای یک سکویی که تا آب حدود هشت متر ارتفاع داشت ، دست و پایش را گرفتیم و یک کم عقب و جلویش کردیم و دوباره در آب پرتش کردیم . وقتی دوباره امد همان کار را تکرار کرد . اما ما دیگر زورمان نرسید و تحمل کردیم .

 

احترامی که شهید داوود ابراهیمی به پدر و مادر میگذاشت
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2647
  • نویسنده : حاج ناصر اسماعیل یزدی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه