• امروز : جمعه, ۲۶ بهمن , ۱۴۰۳
اولین قدمی که در میدان مین برداشتم

اینگونه به گردان رفتم و تخریبچی شدم

  • کد خبر : 3336
اینگونه به گردان رفتم و تخریبچی شدم

از عملیات بیت المقدس که به تهران برگشتیم ، طبق معمول یا در مسجد بودیم یا در بسیج ولی در خانه نبودیم . در همان زمان ، یک بچه محل داشتیم به نام قاسم میرصانعی که در موقعیت لانه جاسوسی ، در مقری که برای خنثی سازی بمب و اینها بود مشغول بود . ایشان […]

از عملیات بیت المقدس که به تهران برگشتیم ، طبق معمول یا در مسجد بودیم یا در بسیج ولی در خانه نبودیم . در همان زمان ، یک بچه محل داشتیم به نام قاسم میرصانعی که در موقعیت لانه جاسوسی ، در مقری که برای خنثی سازی بمب و اینها بود مشغول بود . ایشان آمد و گفت : بچه ها من دارم به جبهه می روم و می خواهم برم به گردان تخریب .

ما نمیدانستم منظور از تخریب چیست؟! اما تصمیم گرفتیم ما هم با ایشان به جبهه برگردیم . خلاصه رفتیم برگه اعزام گرفتیم و رفتیم به سپاه سیدالشهداء  علیه السلام که  آن بنده  ی خدا کارهای مان را انجام داد . آن موقع رفتیم پشت لانه جاسوسی که آنجا محل اعزام نیرو بود و از آنجا اعزام شدیم . آنجا برگه هایی برای اعزام انفرادی میدادند و افرادی که می رفتند اعزام های انفرادی می‌گرفتند . ما هم در آنجا اعزام انفرادی گرفتیم  و به گردان تخریب رفتیم که آن موقع بچه های تخریب در منطقه سومار بودند .

وقتی وارد منطقه سومار شدیم قشنگ یادم هست که یک جاده بود و سه  چهار تا چادر بیشتر نبود . خیلی کوچک بود ، یعنی تعداد نیرو های گردان به یک گروهان هم نمیرسید . سه چهار تا چادر بود و در آن موقع وارد چادر شدیم ، با بچه ها نشستیم  و آشنا شدیم . در آنجا برای بار اول ، معاون وقت گردان ، شهید سید محمد زینال حسینی را دیدم ولی ایشان را  نمی شناختم . سید محمد را دیدم و باهاش احوالپرسی کردم . در مورد برگه اعزام و اینکه ما به اینجا آمده ایم صحبت کردیم . ایشان فرمودند که شما تخریب بلدید ؟

ما هم الکی گفتیم بله آقا تخریب بلدیم و قبلا هم تخریب کار کرده ایم در حالی که چیزی از تخریب نمی دانستیم . ایشان بچه میدان خراسان بودند و ما بچه محله اتابک بودیم . به همین جهت خیلی بیشتر به همدیگر نزدیک شدیم و به چادرش رفتیم .

آن شب ، شبانه ما تخریب را یاد گرفتیم . بعد از نماز مغرب و عشاء به امامت پیشنماز مان که برادر شهید بسطام خانی بود و آن زمان با برادرش در گردان بود آموزش مختصری به ما دادند . مین های آن زمان خیلی معدود بود . تنوع مین ها کم بود و مینهای ضد نفر و تانک این ها خیلی کم  بود . عمدتا مین های گوشت کوبی و پدالی بود .

نحوه خنثی سازی و کاشت مین ها را صورت خلاصه به ما آموزش دادند . البته حاج قاسم میرصانعی بلد بود و به ما یاد دادند که به این صورت و آن صورت است و تقریباً یاد گرفتیم ولی هنوز به میدان مین نرفته بودیم و هنوز نمی دانستیم میدان مین  به چه صورت است .

یکی دو روز در آنجا بودیم و صبح به منطقه سومار برای پاکسازی رفتیم . در صف ایستاده بودیم ، چون نفر به نفر می بردند و نکات ایمنی را می گفتند . شهید آقا سید محمد زینال حسینی خیلی توجه داشت به این نکات ایمنی و خیلی مراقب بچه ها بود . نوبت به من رسید و آقا سید من را صدا کرد و فرمود شما بیا تو . من نگاه کردم و گفتم منظور تان با من است ؟ گفت باتوهستم لباس پلنگی ! تو بیا توی میدان .

ما هم بسم الله الرحمن الرحیم گفتیم و اولین قدم را در میدان مین برداشتیم . اتفاقا مین هم مین گوشت کوبی بود و مین  تقریباً آسانی بود . چیز خاصی نداشت ، سیم را قطع کردیم و چند تایی خنثی کردیم و شدیم تخریبچی  . بعد هم به گردان برگشتیم .

تعدادی از بچه‌ها  در آن زمان بر اثر پاکسازی میادین مین شهید شده بودند . در آن مدت خیلی جاها برای پاکسازی مین ها رفتیم و در این مدت فرمانده گردان ، شهید حاج عبدالله نوریان را ندیده بودم . یکی دو روز بعد حاج عبدالله نوریان را دیدم .

یک روز عصر یک وانت بار آمد و یک مردی لاغر اندام با صورت ترکه ای  و مو فرفری سوار ماشین بود . گفتند فرمانده گردان آمده است . ایشان را دیدم و سلام علیک  کردم ، آنجا بودم و بعد از آن ما کم کم آمدیک به یک دسته و هفت هشت نفر شدیم که  اولین بار به منطقه چنانه رفتیم . این نحوه ی ورود ما به  گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء  علیه السلام بود .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3336
  • نویسنده : حاج محمد غلامعلی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

24دی
حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

21دی
شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد
معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد

12دی
تو ازدواج کن! شغلت پای من…
اسخ داد: "دارم مکه می‌روم. خلاصه، حلالمان کن."

تو ازدواج کن! شغلت پای من…

ثبت دیدگاه