چهل و پنج روزی که حاج پرویز معصومی در گردان تخریب بود
حضرت عبدالعظیم حسنی
آدم وقتی عاشق محبوبش باشد دوست دارد بهترین داشته اش را به او بدهد
خدا خواست به خانوادهی شهدا بگوید من ضامن خون شهیدتان هستم
زخم زبان های مردم و اقوام را چه طور تحمل کنم؟
سرنوشت مردی که یقه ی پیراهن بسیجی اش را برش زده بود
از آخرین باری که حاج قاسم را دیدم تا خبر شهادتش
ای فرزند آدم مریض شدم و به عیادتم نیامدی
بعد از این که دوران نقاهت شیمیایی را در بیمارستان لقمان قزوین گذراندم و به منطقه برگشتم ، دوستان در غرب بودند و در شهر ماووت عملیات شده بود . لشکر آن جا کار می کرد. وقتی من رسیدم دوستان می خواستند به جنوب بروند . عملیاتی که عراق انجام داده بود باعث شد عراق […]
سال شصت و هفت ، روزهایی بود که عراق دفاع متحرک می کرد و به جلو می آمد ، ما داشتیم انبار زاغه را خالی می کردیم . شهید امیر یشلاقی هم بود . شهید حاج ناصر اربابیان (معاون گردان) گفت ما با موتور به جلو می رویم که از نیروهای عراقی خبر بگیریم . […]