جانباز فتنه تقلب شهید مصطفی صدرزاده چهل و پنج روزی که حاج پرویز معصومی در گردان تخریب بود راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج حسن نسیمی فقط میخواهیم ملتها زیر سلطه دشمنان و زیر سلطه ظالمان نباشند من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند … آخرین رزمنده ای که بر سر سفره ی غذا حاضر شد او ثابت کرد یاری امام عصر در حفظ نظام و میهن اسلامی است سید محمد بچه های گردان را به دوره های آموزشی اعزام کرد
در دوران تصدی مسئولیت، در یک اتاق ساده و به دور از تشریفات کار میکرد. در توصیف اتاق کار او گفتهاند: «در یک گوشه اتاق دو میز تحریر وجود داشت، پشت آن مینشتند و کار میکردند. در یک گوشه اتاق هم بساط چای گذاشته شده بود... یک زیرانداز ساده هم انداخته بودند و در آن دوران بحرانی به دور از تشریفات در حال اداره کشور بودند...»
حالم زیر و رو شد طوری که نشستم و نتوانستم تا دم در بروم همین که چشمم به کتیبه یا ابوالفضل العباس خورد گفتم یا حضرت عباس مصطفی من را نگاه دار او را سربازت میکنم این اتفاق دقیقا یک ربع قبل از ظهر تاسوعا افتاد این نذر چیزی بود بین خودم و خدای خودم حتی به پدرش هم نگفته بودم
کتر بهشتی به عنوان آغازگر بحث و هم مدیرجلسه پیرامون اهمیت مسئولیت ریاست جمهوری سخنانی ایراد کردند و اظهار داشتند رئیس جمهوری پس از مقام رهبری بلندپایه ترین مقام نظام است و آقایان مردم را روشن کنند تا شخصی که تحت حمایت استکبار قرار دارد در مسئولیت ریاست جمهوری قرار نگیرد. تا جایی که من به یاد دارم این آخرین جمله شهید بهشتی بود.
به پدرم گفت این دو سگ دارند می روند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند. پدرم بلافاصله به او گفت اگر ما با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم. ادب در کلام لازم است چه فرد کافر باشد چه مسلمان.
در تابستان 1354 گردهمایی دبیران دینی غرب کشور در ارومیه تشکیل شده بود. از تهران حرکت کردیم تا به تبریز رسیدیم. در تبریز قرار شد مقداری از نیازهای منزل تهیه شود. به اتفاق آقای بهشتی به مغازه ای رفتیم. آقای بهشتی سفارش بعضی موارد را دادند. مغازه دار در موقع وزن کردن اقلام سفارشی با […]
هرچی که درآمدش بود متعلق به ما بود. یعنی ایشان هیچ وقت بگیر و ببند در زندگی نداشت و می گفت همه درآمدم متعلق به شماست. التبه ایشان یک دفعه هم حتی از دادگستری حقوقی نگرفت و یک ریال هم به خانه نیاورد. می گفت جایز نیست در حالی که این همه مستضعف است حقوق […]
ایشان نسبت به تهیه این چیزها نه تنها مخالفت نمی کرد بلکه از خود علاقه هم نشان می داد. هیچ وقت هم تهیه این چیزها را مشروب و مقید به چیزی و انجام دادن کاری نمی کرد و به این ترتیب به ما یاد می گرفتیم هرچیز را در زمان خودش از ایشان بخواهیم و به آن هم دسترسی پیدا بکنیم.
«اول انقلاب بود که ایشان وصیتنامهای نوشتند و به من دادند و گفتند، چون شما فعلا سرپرست بچههای من هستید و من برادری ندارم، از شما میخواهم که شما این سرپرستی را بکنید و خودتان را از همین حالا آماده کنید که خودکفا باشید و هم زن باشید و هم مرد باشید.
با تبعید امام به ترکیه، ایشان در نجف و کربلا از نقش امام در رشد سیاسی جامعه و حمایت از اسلام و مسلمین سخنرانی میکرد. پس از بازگشت به قم، به دعوت عدهای از مؤمنین جنوب شرقی تهران، به مسجد موسی بن جعفر(ع) آمد و پایگاهی قوی علیه رژیم شاه ساخت.
سپس دوباره برای نبرد به میان آنها بازگشتم تا اینکه از جایی که آمدم بازگشتم و لیکن کشته نشدم و مرگ به تأخیر افتاد و خداوند کاری را که میبایست انجام شود تحقّق میبخشد. فرمود: «و عثمان از کسانی بود که در روز روبرو شدن دو جمعیّت با یکدیگر [در جنگ اُحُد] قرار کرد
پزشکها بعد از شهادتش به من گفتند که وقتی فرزندم را به بیمارستان آوردند به کما رفته بود و وضعیت مناسبی نداشت؛ بنابراین چندبار او را احیاء کردند؛ ولی فایدهای نداشت؛ بار اولی که احیاء شد، ذکر یازهرا (س) و یاحسین (ع) گفت و بار دوم هم همین اذکار مقدس را بر لب داشت؛
من سر کار بودم. دیدم اتوبوسها پر از جمعیت با پارچههای سبز میآیند و میروند. زنگ زدم و به خانواده گفتم مراقب حسین باشید که بیرون نرود در این شلوغیها اما او آنقدر علاقه داشت که کسی حریفش نشده بود
امیرحسام که از فعالان هیأت محل در دهه محرم بوده و میانداری در این هیأت از ویژگیهای شاخص او به شمار میرفت، همواره قطعات مختلفی از اشعار مورد استفاده در مداحی را مینوشت و به همراه داشت.
مادر شهید جزء به جزء گواهی پزشکی قانونیاش را از حفظ است. او میگوید: ششماه بعد از شهادتش که جواب پزشک قانونی آمد. باورتان نمیشود من جزء به جزء جواب پزشک قانونی را برای خود میخواندم و معنی میکردم که چه شده و چه نشده. آن موقع بود که فهمیدم چه بلایی سر فرزند من آمد که هیج جای بدنش سالم نمانده بود.
شهادتش داستان کربلا را برایم تداعی کرد. ابتدا با تفنگ شکاری به محمدحسین شلیک میکنند ، بعد با همان تفنگ به سر و صورتش میزنند. بعد که محمدحسین دست تنها میماند با قمه و هر چه در دست داشتند به جانش میافتند و در آخر هم با خودرو از روی بچهام رد میشوند
اید ابتدا برای اسلام خوب خدمت کنی و بعد شهید شوی و همین اتفاق هم افتاد. مهدی چندین سال در سنگرهای مختلف به اسلام و انقلاب خدمت کرد و دست آخر به آرزویش رسید. شهید عزیز در سنگرهای مختلفی که فعالیت داشت تلاشهای بسیاری انجام داد
وقتی دیدم با یک دست نمیتوانم کاری انجام دهم فهمیدم که باید برگردم، حالم هم بد بود و داشتم از هوش میرفتم، وقتی دیدم دارم از هوش میروم فکر کردم که دارم شهید میشوم و گفتم السلام علیک یا اباعبدالله؛ ولی دیدم از امام حسین (ع) خبری نیست و از هوش رفتم...
انقلاب اسلامی اگر بخواهد سلب کننده آزادیها باشد، این یک آفتی است در آن و اگر بخواهد نسبت به عدالت اجتماعی به معنی دقیق کلمه حساسیت کافی نداشته باشد به خطر خواهد افتاد اگر تحت تاثیر مکتبهای ماتریالیستی معنویت را کوچک و ضعیف بشمارد و گرایش مادی زیاد پیدا بکند باز به خطر خواهد افتاد
روز 16 شهریور 57 بعد از نماز مغرب درحالیکه به اتفاق خانواده تلویزیون تماشا میکرد، خطاب به مادرش گفت: «بر همه ما واجب است در راه اسلام جانفشانی کنیم».
گروهى از افراد سست ایمان، بر شهیدان احد تأسف مىخوردند که «چرا مُردند!» و هنگام مشاهده نعمتهاى دنیا، ناراحتى آنها بیشتر میشد. آیات فوق خط بطلان بر اینگونه گفتوگوها و افکار کشید و مقام بلند شهیدان را یادآورى کرد که در نزد خدا روزى داده میشوند.« 2»
از جملهی آیات ناسخ و منسوخ این است که چون خداوند تبارکوتعالی حضرت محمّد (را به پیامبری مبعوث نمود در ابتدای رسالتش به او دستور داد که فقط مردم را با دعوتکردن [به اسلام] فرا بخواند و این آیه را بر او نازل فرمود: ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و بیم دهنده.
عزیزان من، برادران خوب، خواهران خوب! بدانید، امروز هم پیام شهیدان اگر به گوش ما برسد، از ما خوف را و حزن را برطرف خواهد کرد. آنهایی که دچار خوفند، آنهایی که دچار حزنند، این پیام را نمیگیرند، نمیشنوند، وَالّا اگر صدای شهیدان را بشنویم، خوف و حزن ما هم محو خواهد شد به برکت صدای شهیدان؛ این حزن و خوفِ ما را از بین خواهد برد و بهجت و شجاعت و اِقدام را برای ما به ارمغان خواهد آورد.
یک طرف ما بودیم، یک طرف هم مدرنترین وسایل جنگیِ آن روز را در اختیار داشت با کمّیّت بالا. لشکر ۹۲ اهواز، کمتر از بیست تانک داشت! یعنی در واقع یکهفتم یا یکهشتم استعداد سازمانی تانک، [در جایی که] گردان باید چهل و چند تانک میداشت. آن لشکری که ما دیدیم، یعنی آن تیپی که در اهواز مستقر بود، کمتر از بیست تانک داشت.
این آیه در زمان صلح حدیبیّه نازل شد؛ آن سالی که رسولخدا (صلی الله علیه و آله) به همراه هزاروچهارصد نفر از یارانش برای بهجایآوردن حجّ عمره از [مدینه] خارج شدند و [بهسوی مکّه] حرکت کردند تا اینکه در حدیبیّه اقامت نمودند.
الدرّالمنثور عن محمدبن کعب القر طبی قال قرأت فی التوریة او قال فی صحف ابراهیم فوجدت فیها یقول الله تعالی: یا بن ادم ما أنطفتنی، خلقتک و لم تک شیئاً و جعلتک بشراً سویّاً خلقتک من سلالة من طین ثمّ جعلتک نطفة فی قرار مکین ثم خلقت النطفة علقة، فخلقت العلقة مضغة فخلقت المضغة عظاماً […]