• امروز : چهارشنبه, ۲۸ آذر , ۱۴۰۳
تقسیم کاری که بین شهید نوریان و سید محمد بود

عملیات والفجر هشت به روایت حاج ذبیح الله کریمی

  • کد خبر : 5780
عملیات والفجر هشت به روایت حاج ذبیح الله کریمی

عملیات والفجر هشت، عملیات عجیبی بود. نیروها، سطح آمادگی‌شان، از لحاظ روحی و روانی، فوق‌العاده زیاد بود. آن‌قدری که من حالا با آن‌ها ارتباط داشتم، خودم هم برای اولین بار بود که در جبهه‌ی جنوب شرکت می‌کردم، خیلی برایم لذت‌بخش بود. این آدم‌ها انگار از همه‌چیز بریده بودند. آماده‌ی هر کاری بودند. برای هر کار […]

عملیات والفجر هشت، عملیات عجیبی بود. نیروها، سطح آمادگی‌شان، از لحاظ روحی و روانی، فوق‌العاده زیاد بود. آن‌قدری که من حالا با آن‌ها ارتباط داشتم، خودم هم برای اولین بار بود که در جبهه‌ی جنوب شرکت می‌کردم، خیلی برایم لذت‌بخش بود. این آدم‌ها انگار از همه‌چیز بریده بودند. آماده‌ی هر کاری بودند. برای هر کار عملیاتی، برای هر کاری که نیاز است عملیات موفق بشود، همه‌چیز انجام دادند. قبل از عملیات، روحیه‌ی عملیاتی و روحیه‌ی معنوی‌شان فوق‌العاده بود. یعنی من که در عملیات بعدی هم زیاد بودم و قبل از آن هم در کردستان بودم، هیچ‌کدام از آن‌ها مثل عملیات والفجر هشت نبود. سطح آمادگی روحی، روانی و به لحاظ اخلاقی و مسائل شرعی، به نظرم فوق‌العاده بود. همه آماده بودند برای اینکه هرکاری را انجام بدهند.

قبل از عملیات والفجر هشت، در عملیات خیبر و عملیات بدر، بین بچه ها یک مقدار احساس ناکامی و شکست وجود داشت. در این عملیات، همه قصد داشتند آن قبلی‌ها را جبران کنند. عملیات والفجر هشت فکر می‌کنم بیست بهمن سال شصت و چهار انجام شد و در دهه‌ی فجر بود. عملیات شروع شد. عملیات ایذایی در ام‌الرصاص بود و عملیات اصلی در فاو. واقعاً برای همه‌ی ما این‌طوری بود که فرقی نمی‌کرد من خط‌شکن باشم یا کسی راننده باشد یا کسی آشپز باشد… واقعاً فرقی نمی‌کرد. همه دوست داشتیم پیروز بشویم. از پیروزی فوق‌العاده خوشحال می‌شدیم.

آن موقع این‌طوری نبود که تشویق کنند و بگویند «باریک‌الله» فلانی خط شکن است و این طور حرف ها. همه احساس می‌کردیم کل آن عملیات مال ما است. و این ما هستیم که داریم این عملیات را انجام می‌دهیم. تک‌تک آدم‌ها این طور احساس میکردند که ما این عملیات را پیروز کردیم. آن راننده نمی‌گفت من راننده بودم یا خط‌شکن نمی‌گفت من خط‌شکن بودم. همه می‌گفتند ما این عملیات را پیروز کردیم. هر کسی یک گوشه‌ی کار را می‌گرفت. این سطح آمادگی روحی و روانی و معنوی، به نظرم فوق العاده بود.

وضعیت نیروی انسانی این‌طور بودکه گفتم. تجهیزات ما هم بد نبود. علی‌رغم این که ما باید می‌زدیم به خطی که موانع خیلی زیادی داشت اما تجیهزات بد نبود؛ موانعی که سر راه ما بود، هم طبیعی بود مثل آب ، هم موانع مصنوعی و نظامی، مثل میدان مین، هشت‌پر. هشت پر، تیرآهن‌هایی است که عراق درست کرده بودند تا قایق‌ها نتوانند بروند پهلو بگیرند. خود این‌ها و بعد از آن سنگرهای، تیر بارها… خلاصه آمادگی نظامی و رزمی آن‌ها فول بود.

توی راه شناسایی ماشینمون خراب شد

اما روحیه‌ی آن‌ها متفاوت بود. بحث قوم‌گرایی و این شعار که خوزستان مال ما است و… را داشتند. برایشان فرض بود که بالاخره ما را شکست میدهند. در بحث فارس و عرب، خیلی کار کرده بودند. در والفجر هشت این‌طور بود که کشور های عرب خیلی به آن‌ها کمک کردند. قبل از این‌ها هم کمک کرده بودند، ولی در منطقه ام الرصاص کمک‌هایی از کشورهای عربستان، کویت، امارات، اردن و… آمده بود و عراقی ها دلشان به این گرم بود.

اما آن شب، شب وحشتناکی بود. از لحاظ طوفان، باران، و آن موج‌هایی که در آن رودخانه بلند می‌شد. آدم‌ها باید از آن رد می‌شدند. همانطور که گفتم،  این که این همه آدم به این آب بزنند، از این طرف رد بشوند و به آن طرف بروند توجیه نظامی نداشت. باید با موانع دست‌وپنجه نرم میکردند ، بعد از موانع با خط اول دشمنی که مسلح بود میجنگیدند.

ما وقتی با قایق رسیدیم، موج دومی بودیم که آن‌جا می‌رفتیم. موج اول خط‌شکن‌ها بودند، موج دوم رزمنده‌ها و ما که قرار بود برویم آن پل را منفجر کنیم. وقتی رسیدیم آن‌جا دیدیم همه‌ی این‌ها را… انگار همه لت‌وپار شده بودند. یعنی انگار صاعقه به همه‌ی آن‌ها زده است. در کانال‌ها پر از جنازه عراقی بود. سنگرهایشان همه تخریب شده بود. وقتی ما رسیدیم، فکر می‌کنم آن خط اول را شکسته بودند. اگر کسی هم زنده بود، اسیر نگرفته بودند همان لحظه‌ی اول. شب بود و تاریک بود. اگر کسی هم زنده مانده بود، فرار کرده بود.

دژ به یک باره شکست. از ام‌الرصاص بگیر که روبه‌روی خرمشهر است تا دهنه‌ی خلیج فارس . لشگرهای چهارده امام حسین، لشگر ثارالله و خیلی از لشگرهای دیگر و لشگر بیست‌وهفت حضرت رسول تهران و سیدالشهدا که آن‌جا بودند، تمام این خط را یک‌دفعه‌ شکستند.

بالاخره هر قدرت نظامی هم که باشد، به هم می‌ریزد. تصور کنید نیروهای ایرانی حتی به پشت عقبه‌ی دشمن هم برود. خیلی عملیات سنگینی بود، هم به لحاظ نظامی، هم آمادگی روحی روانی. مانورهایی که ما قبل از عملیات انجام دادیم، باعث شد که ما بلافاصله خط را بشکنیم و به فاو و این جزایری که اسمش را بردم، ورود کنیم.

خیلی عملیات عجیبی به لحاظ نظامی بود و هنوز هم در دنیا تحلیلش می‌کنند. به لحاظ روحیه‌ی این آدم‌ها عجیب بود. بالاخره فرمانده‌های ما در آن زمان ، خیلی دوره‌های نظامی نگذرانده بودند. هر کاری مه انجام داده بودند، تجربه‌ای بود که از عملیات‌های قبلی اندوخته بودند یا حاصل شناسایی‌هایی که کرده بودند.

این چیز ها ممکنه ما رو از مسیر منحرف کنه !

نتیجه ی همه ی اقدامات قبل از عملیات این شده بود که آدم‌هایی با آموزش‌های فشرده خودشان را آماده کرده بودند برای یک کار عظیم که بعدها همه‌ی ارتش‌های دنیا روی این تحلیل گذاشتند . بالاخره این عملیات فوق‌العاده ای بود که انجام شد. بعد هم که وارد شدیم ، به جاهای مختلف رفتیم . فکر می‌کنم بعد از بیست‌وچهار ساعت که این جزایر را نگه داشتیم، عقب آمدیم. هدف عملیات در ام الرصاص هم همین بود که لشگر سوم یا چهارم‌شان فکر کند عملیات اصلی این‌جا است. در نتیجه منطقه‌ی نزدیک فاو را خالی کرد و این‌جا آمد تا با ما مقابله کند.

فکر کردند ما از پشت می‌خواهیم فاو را ببندیم. یک مقدار فشار روی فاو کم شد و رزمنده‌ها از آن‌جا وارد شدند. تا خور عبدالله که بین کویت و عراق است و کشتی‌های جنگی عراقی در آن‌جا پهلو می‌گرفتند، نیرو های ایرانی همه را تصرف کردند. تقریباً ما تمام مرز آبی‌مان را که آن طرف اروند رود بود، تصرف کردیم. این عملیات بزرگ، تماماً به خاطر روحیه‌ی این بچه‌های بسیجی و بچه‌های سپاه و آن‌هایی که آمادگی پیدا کرده بودند، انجام شد. عملیات والفجر هشت فوق‌العاده بود.

در همان والفجر هشت خاطرم هست که کمربندهایی با دینامیت درست کرده بودند. این‌ها را در برزنت‌هایی با عرض ده سانت دوخته بودند که طول‌شان فکر کنید شصت یا هفتاد سانت بود. پشت بند این، یک کمربندی آماده کرده بودند. دینامیت را نصف می‌کردند و برای قطع کردن نخل، در این کمربندها می‌گذاشتند. این مثلاً یکی از ابتکاراتی بود که احتمالاً شهید سید محمد زینال حسینی و تیمی که کار تحقیقاتی میکردند، انجام داده بودند.

یا در کاری ابتکارب ، همین را کوچک‌تر کرده بودند و کمربندهای کوچک‌تری درست کرده بودند که قالب‌های سی چهار در آن می‌گذاشتند و برای منفجر کردن هشت‌پرها و تیرآهن‌هایی که برای جلوگبری از نفوذ قایق‌ها تعبیه شده بود استفاده میکردند.

حاج عبدالله نوریان در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید . تا قبل از شهادت حاج عبدالله، در گردان تخریب، یک تقسیم‌کاری بین شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی وجود داشت. حاج عبدالله کارهای مدیریتی را به عهده داشت. مثل شرکت در جلسات، هماهنگی‌ها و کارهای دیگر، از جمله مهندسی رزمی. سید محمد هم کارهای تخصصی گردان را به عهده داشت.

گردان تخریب ، بعد از عملیات خیبر ، منطقه عمومی جفیر

در این تقسیم کار، علاوه بر سید محمد، معاونینی هم بودند که به عنوان فرمانده دسته یا نیروهای آزاد گردان، وظایفی به عهده داشتند. به این صورت نبود که بگوییم از وقتی حاج عبدالله شهید شدند، تازه سید محمد وظایف را برعهده گرفت. سید محمد همان موقع هم بود و کارهایی را به عهده می‌گرفت که احتمالاً بعد از شهادت او، همان وظایف را افراد دیگری انجام دادند.

در همان ایام‌ یعنی بعد نزدیک به عملیات والفجر هشت بود که آقای حاج مجید مطیعیان از اسارت برگشته بود و در گردان حضور داشت. بلافاصله بعد از شهادت حاج عبدالله ، آقای مطیعیان معاون گردان شدند و همان وظایفی که سید محمد انجام می‌داد، بر عهده گرفتند. سید محمد هم وظایفی که حاج عبدالله انجام می‌داد را شروع کرد و در جلسات و هماهنگی‌ها شرکت می‌کرد. یعنی انتقال فرماندهی از حاج عبدالله با سید محمد خیلی محسوس نبود.

شما می‌دیدید فرماندهی هر دو بزرگوار شهید را. هم حاج عبدالله و هم سید محمد را می‌دیدید. اما وقتی حاج عبدالله شهید شد، فقدان حاج عبدالله برای گردان محسوس بود.اما سید محمد همه‌ی وظایف را برعهده گرفت و با همان روش و فرمان جلو رفت. گرچه یک خلأ به وجود آمد. شاید از این جنس که یک آدمی که حکم پدری داشت، دیگر نبود. این خیلی محسوس بود. بحث معنویت هم، علی‌رغم این که سید محمد فوق‌العاده انسان اهل معنویتی بود، اما نبودن حاج عبدالله کاملاً احساس می‌شد. خصوصاً در بحث‌های نظامی و مدیریت نیروی انسانی.

این خلاء ، یواش‌یواش خودش را بیشتر نشان داد. عده‌ای پای‌بند به حاج عبدالله بودند و وقتی حاج عبدالله نبود، این پای‌بندی و تعهدی که به او داشتند هم دیگر وجود نداشت. خیلی‌ها فکر می‌کردند که دیگر نباید در گردان باشند و می‌رفتند.

تا قبل از این، حاج عبدالله این‌ها را با هر ترفندی بود، نگه می‌داشت. با اخلاق خوب و توجیه کردن نیرو ها نسبت به این که چرا باید در گردان حضور داشته باشند، آنها را نگه میداشت. اما با آمدن آقا سید محمد، یک مقدار از آن تعهدی که به گردان داشتند، کم شد. این موضوع کاملاً محسوس بود.

اما تغییر در فرماندهی و شیوه‌ی کار خیلی اتفاق نیفتاد. حداقل در اوایل این تغییر محسوس نبود. برای ماها این تغییر محسوس نبود. همه چیز تقریباً همان‌طور که قبلاً بود، ادامه یافت.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5780
  • نویسنده : حاج ذبیح الله کریمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

24آذر
حاج عبدالله و نقش بی‌بدیل در کادر سازی
انتخاب نیروها با دقت و حساسیت بالا

حاج عبدالله و نقش بی‌بدیل در کادر سازی

24آذر
نقش حاج آقا تاج آبادی در تقویت معنویت گردان
جدی و کم‌حرف بود، اما رابطه بسیار خوبی با نیروهای گردان داشت

نقش حاج آقا تاج آبادی در تقویت معنویت گردان

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!