یکی از شهدایی که برای من بسیار شاخص بود، شهید معمارزاده بود. تا جایی که من به خاطر دارم، او را به نام حسین میشناختیم، اما بعدها که با دوستانم صحبت میکردیم، فهمیدم که نام اصلیاش سیامک بوده است. شهید معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیلکرده و بافضیلت محسوب میشد. محاسن او تازه درآمده بود و علاقهی عجیبی به امام خمینی داشت.
زمانی که در چادرهای مستقر در منطقهی چنانه حضور داشتیم، شهید معماریان در انتهای چادر میخوابید. چادر از سمت انتها بسته بود و برای عایق شدن، روی آن مشما کشیده بودند. هوا هم سرد بود، اما او عکسی از امام خمینی را در همان قسمت نصب کرده بود. هر صبح، زمانی که از خواب بیدار میشد، میگفت: «اول از همه باید به امام سلام کنم.» به همین دلیل عکس امام را در آنجا نصب کرده بود تا بتواند پیش از انجام هر کار دیگری، سلامی به امام داشته باشد و سپس برای نماز برود.
شهید معماریان فردی بسیار وارسته و تحصیلکرده بود. در عملیات والفجر یک به مقام شهادت نائل شد. پس از شهادت ایشان، به همراه حاج عبدالله و دوستان دیگر برای عرض تسلیت به منزلشان رفتیم. منزل آنها در نیاوران قرار داشت. هنگامی که وارد خانه شدیم، متوجه شدیم که خانهای بزرگ و مجلل است. در وسط خانه ویترینی قرار داشت که در آن، کلتهای قدیمی از دوران قاجار نگهداری میشد.
در جریان دیدار، پدرشان خاطرهای را از ایشان تعریف کردند که بسیار جالب بود. ایشان گفتند: «پسر من دو بار تشییع شده است.» ما با تعجب پرسیدیم: «چطور؟» پدرشان توضیح دادند که زمانی که ایشان در انگلستان مشغول به تحصیل بودند، در یکی از اعتصابها دستگیر شدند و ده تا دوازده روز در اعتصاب ماندند. به گفته پدرشان، با فرمان آیتالله منتظری برای شکستن اعتصاب، این دانشجویان سرانجام به اعتصاب خود پایان دادند، اما شهید معماریان از انگلستان اخراج شد. هنگامی که به ایران بازگشت، استقبال گرم و باشکوهی از او در فرودگاه انجام شد که گویی مراسم تشییعی برای او برگزار شده بود. این اتفاق اولین تشییع او بود. تشییع دوم نیز زمانی بود که او به شهادت رسید.
پایان خاطره با دعای پدر ایشان برای آمرزش فرزندشان همراه بود. خداوند روح این شهید عزیز را قرین رحمت فرماید.