• امروز : جمعه, ۲ خرداد , ۱۴۰۴
ماموریت اطلاعات و تخریب در فکه

روز های بعد از عملیات والفجر هشت در فاو به روایت حاج حسن نسیمی

  • کد خبر : 6119
روز های بعد از عملیات والفجر هشت در فاو به روایت حاج حسن نسیمی

بعد از عملیات والفجر 8 ما تقریبا در منطقه‌ی فاو که سه جاده به نام های ام القصر، البحار، بصره داشت، بودیم. یک چیزی قریب به 72- 74 روز مثلا مجموعه‌ی بچه‌های سیدالشهدا پدافند بودند. آن‌جا حجم آتش هم زیاد بود. چون به لحاظ موقعیت سیاسی برای عراق گران تمام شده بود. به همین خاطر […]

بعد از عملیات والفجر 8 ما تقریبا در منطقه‌ی فاو که سه جاده به نام های ام القصر، البحار، بصره داشت، بودیم. یک چیزی قریب به 72- 74 روز مثلا مجموعه‌ی بچه‌های سیدالشهدا پدافند بودند. آن‌جا حجم آتش هم زیاد بود. چون به لحاظ موقعیت سیاسی برای عراق گران تمام شده بود.

به همین خاطر ما هم فضای پدافندی‌مان منحصر فقط در طول این جاده می‌شد. چون مجاور این جاده منطقه‎ی گل و لای بود. عملا به آن صورت ترددی نبود. حجم این آتش در طول این جاده خلاصه می‌شد و باعث می‌شد که شرایط بسیار سخت و طاقت فرسایی باشد. و تلفات زیادی با وجود هواپیماهای دشمن داشت. اما خب همه‌ی رزمندگان آن موقع سعی و تلاش می‌کردند که این منطقه را حفظ کنند. قریب به 72-74 روز آن‌جا مجموعه‌ی یگان‌هایی که آن جا محور داشتند، بصورت پدافند بودند .

در همان مقطع از زمان آقای شمخانی فرمانده‌ی وقت نیروی زمینی سپاه بود. آقای حاج علی فضلی ماموریتی را ابلاغ می‌کند، مبنی بر این که در منطقه‌ی فکه بیایند. چرا که آن جا حوزه‌ی جغرافیایی و حوزه‌ی سرزمینی لشکر 16 قزوین بود. عراق آن‌جا یک تکی می‌کند و لشکر 16 زرهی قزوین ناچار به عقب نشینی میشود. به همین خاطر ماموریتی به حاج علی فضلی ابلاغ می‌شود که به تبع آن مجموعه‌ی بچه‌های اطلاعات عملیات و مجموعه‌ی بچه‌های تخریب ماموریت پیدا می‌کنند ظرف مدت 24 ساعت بیایند کار شناسایی را انجام بدهند و بعد از 24 ساعت یک عملیات علیه دشمن متخاصم انجام بدهند.

ما از منطقه‌ی فاو بیرون آمدیم و برای ادامه ماموریت وارد منطقه‌ی فکه شدیم. عقبه‌ای داشتیم، منطقه‌ی دوکوهه، اردوگاه شهید کهن بود و مجموعه‌ی الوارثین، آن‌جا عقبه‌ی بچه‌های تخریب بود. برای بحث شناسایی و فضای کار به حوزه‌ی جغرافیایی منطقه آمدیم. این کار تعجیلی در 24 ساعت انجام شد، منتها 24 ساعت دیگر کار فرصت فراهم شد، که مجموعا 48 ساعت در منطقه‌ی فکه این شناسایی انجام بشود.

ما در اینجا میدان مین نداشتیم. ولی در حوزه‌ی استقراری ارتش بود. زمانی که عراق تک می‌کند و عقب می‌آید. ما باید خودمان منطقه‌ای را که از روزهای گذشته در اختیار ارتش بود را به نوعی مجددا اشغال کنیم و در اختیار ارتش قرار بدهیم.

فرمانده‌ی لشکر 16 سرهنگ جمشیدی بودند. ارتباطاتی در قرارگاه لشکر 16 بقیه فرماندهان گردان و واحدها بودند و در جلساتی به  تکاپوی این بحث عملیات ترغیب می‌کردند. یک تعداد گردان‌ها مشخص شد که آن جا این عملیات را انجام بدهند. که من یادم می‌آید در سمت چپ این کار در محور، گردان حضرت قاسم بود و همینطور تا به سمت راست گردان‌های دیگر مثل گردان حضرت علی اکبر، گردان زهیر، گردان المهدی، گردان حضرت علی اصغر، فکر می‌کنم 5-6 گردان بود.

بعد از بحث شناسایی که قرار شد عملیاتی انجام بشود. شهید بزرگوار ‌آقای سید محمد زینال حسینی ما را مامور کرد که این مجموعه برادران تخریب را برای گردان‌ها اعزام کنیم. چون عرف بر این بود که در هر گردانی بر حسب شرایط آن منطقه، میدان‌های مین و موانعی که بود، و اقتضائات آن موقع بر همان مبنا بچه‌ها عزیمت کنند. بخاطر اینکه ما آن جا میدان مینی نداشتیم و حوزه‌ی جغرافیایی خودمان بود، بعضا جاهایی بود با سیم خاردارهای توپی و تک رشته …

اما بالاخره فرض‌هایی هم بعضا باید در نظر می‌گرفتیم که باید این اقدامات انجام بشود. من یادم هست بچه‌ها را در گردان‌ها، هر گردانی دو یا سه نفر، مامور کردیم. در این گردان‌های رزم لشکر، که خودم هم آن شب در محور گردان حضرت قاسم آمدم. فرمانده‌ی گردان حاج اسماعیل غلامی بود. خاطره‌ای که آن شب بعد از معرفی سایر دوستان تخریب، یادم هست،آقا سیدمحمد زینال حسینی، به من محول کرد که برادرش آقا مجتبی را به مجموعه ی گردان حضرت قاسم ببریم.

آقا سید مجتبی شخصیتا خیلی آدم صبوری بود. یعنی من حداقل کم‌تر می‌دیدم که مثلا صحبت کند و درعین حال خیلی بچه‌ی تودل‌برو و متین و متواضعی بود. که آن شب هم ما با این گردان در تردد بودیم. این گردان بیشتر یک مسیر راهپیمایی داشت. عراق در این محور که 48 ساعت قبلش زده بود. تکی می‌کند و در همان حوزه‌ی سرزمینی خودش برمی‌گردد.

بیشتر این درگیری‌های مربوط به گردان حضرت علی اصغر و المهدی بود. البته استعداد گردان  المهدی کم‌تر بود. شهید والا مقام حسنیان یک دوره‌ای معاون اطلاعات عملیات در سال‌های 61 و 62 بود. در آن مقطع از زمان گردان المهدی که استعدادش هم کم بود ولی گردان حضرت علی اصغر که شهید حاج حسین اسکندرلو فرمانده‌ی این گردان بود.

تقریبا محوری بود که باید مستقیم با عراق درگیر می‌شدیم. جاده آسفالتی بود که بیشترین تلفات را آن شب ما با همین مجموعه‌ی گردان حضرت علی اصغر که از سمت راست این جاده آسفالتی بود و می‌رفت و به عراق ختم می‌شد داشتیم. در شانه‌ی راست این جاده طی مسیر می‌کردند. عراق هم تقریبا می‌دانست که ما آن‌جا داریم عملیات انجام می‌دهیم. و طبیعی هم بود که حوزه‌ی سرزمینی را باید به تصرف در می‌آوردیم. برای عراقی‌ها روشن بود که ما اینجا عملیات انجام می‌دهیم. به این خاطر در همین جاده آسفالت، مثلا کالیبرا و تسلیحاتش را قفل کرده بود و سطح جاده را زیر آتش گرفته بود. و باعث شده بود ستون گردان حضرت علی اصغر و گردان المهدی را همان جا زمین گیر کند و بخواباند، بعد از اینکه مسافتی را البته طی می‌کنند و آن مناطق و آن خاک ریز اشغال می‌کنند اما ما آن جا ضایعات زیادی به این شکل داشتیم.

فردای آن عملیات اتفاقاتی رقم خورد، که ممکن است بعضی حرف ها پس و پیش بشود. به لحاظ موضوع نظامی شاید در یک دوره‌ی 48 ساعته نمی‌شد واقعا آن جا را شناسایی کرد. به همین خاطر حاج غلامرضا کیان پور که در آن مقطع جانشین اطلاعات عملیات بود. زمانی که در قرارگاه ارتش، قبل از عملیات حضور پیدا می‌کند. به فرمانده‌ها و آقای فضلی تقریبا مطلب را می‌رساند که آن شناسایی که واقعا درخور یک عملیات نظامی هست این جا این اتفاق نیفتاده است. دلیلش هم این بود که زمان کم بود و باعث می‌شد که کار آن‌طور که شایسته باشد انجام نشد.

آن شب عملیات که به نظرم در شب 12ام 13ام اردیبهشت سال 65، بود. اما چون مجموع بچه های رزمنده تقید داشتند و رسالتی برایشان به لحاظ تکلیفی فرض بود. در آن جمع حاج علی آقا جنبه‌ی تکلیفی شد، شب قبل از عملیات در قرارگاه قرآنی وسط گذاشتند. و همه به قولی آن جا متوسل و متمسک به قرآن مجید و اهل بیت ‌شدند. حرکتشان تقریبا یک حرکت عشقی و دلی و ولایی بود. البته این موضوع شاید در خیلی از عملیات‌ها بود، ما از این مصادیق بعضا سراغ داشتیم ولی آن شاید یک کار خاص‌تر بود. علی الخصوص شهید اسکندرلو که شاخصه‌ی این عملیات تلقی می‌شد و نوع آن کارکرد و عملکردش، و چگونگی اینکه به شهادت رسیدند و رشادتی که آنجا از خودشان بروز دادند. اما ایرادی ندارد که اگر جنبه‌ی تکلیف هست اطاعت امر می‌کنیم. ما مطیع هستیم نسبت به آن چه که در این ماموریت ابلاغ شده است.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6119
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01خرداد
شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده
روزهای پس از عملیات سیدالشهداء به روایت حاج حسن نسیمی

شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده

27بهمن
بسیجی حقیقی؛ از میدان جنگ تا بند زندان | مستند کوتاه دفاع مقدس
نمیتونستم باور کنم. پیام پوررازقی و محکومیت؟

بسیجی حقیقی؛ از میدان جنگ تا بند زندان | مستند کوتاه دفاع مقدس

01دی
سبک خاص مداحی های شهید امیرمسعود تابش
دانش‌آموز دبیرستانی بود و در جبهه‌ امتحاناتش را می‌داد

سبک خاص مداحی های شهید امیرمسعود تابش

ثبت دیدگاه