• امروز : شنبه, ۲۴ آبان , ۱۴۰۴
0
خاطره ای از شهادت شهید عبدالواحد محمدی

گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن

  • کد خبر : 6737
گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن

یکی دیگر از شهدای گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، شهید عبدالواحد محمدی بود که مداحی نیز می‌کرد. یکی از همرزمانش میگفن: «در آخرین لحظات، به بالینش رفتم. گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن.» من گشتم و کمی آب آوردم. وقتی گفتم: «عبدالله، بیا آب بخور،» جواب داد: «نه، نمی‌خواهم.» […]

یکی دیگر از شهدای گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، شهید عبدالواحد محمدی بود که مداحی نیز می‌کرد. یکی از همرزمانش میگفن: «در آخرین لحظات، به بالینش رفتم. گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن.»

من گشتم و کمی آب آوردم. وقتی گفتم: «عبدالله، بیا آب بخور،» جواب داد: «نه، نمی‌خواهم.»

گفتم: «خودت گفتی تشنه‌ای»

در همان لحظه، دیدم لب‌هایش نیمه‌خیس شد. دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: «السلام علیک یا أبا عبدالله!» و به شهادت رسید.

به اعتقاد من، تمام شهدای ما در لحظه آخر، آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را دیده‌اند. معتقدم که سیدالشهدا در روز عاشورا، بر سر هر یک از شهدا ظاهر شده و از نیروهای خود استقبال کرده است.

شهید عبدالواحد محمدی، اهل تبریز و از خانواده‌ای مذهبی و متدین بود. انصافاً جوانی فعال، پرشور و الهی بود. در مدتی که در گردان تخریب با هم بودیم، چه در عملیات‌ها و چه در پشت جبهه  همیشه مداحی می‌کرد. حتی در گفت‌وگوهای روزمره و شوخی‌هایش، کلمه‌ای از زبانش بیرون نمی‌آمد که خواست خدا نباشد. سخنانش معمولاً حدیث یا آیات الهی بود. اهل شوخی زیادی هم نبود؛ ما شوخی می‌کردیم، اما او آن‌قدر شوخ‌طبع نبود.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6737

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.