• امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳
شهید مصطفی ردانی پور

او ثابت کرد یاری امام عصر در حفظ نظام و میهن اسلامی است

  • کد خبر : 1681
او ثابت کرد یاری امام عصر در حفظ نظام و میهن اسلامی است

طلبه ی جوان آنقدر زیبا صحبت میکرد که همه را به وجئ می آورد . قدرت بیان او بسیار بالا بود . مخصوصا زمانی که از امام زمان (عج) میگفت  . آنقدر عاشقانه با آقا درد دل میکرد که همه اشک میریختند . عملیات فتح المبین به اهداف خود دست یافت . اما تعداد مجروحان […]

طلبه ی جوان آنقدر زیبا صحبت میکرد که همه را به وجئ می آورد . قدرت بیان او بسیار بالا بود . مخصوصا زمانی که از امام زمان (عج) میگفت  . آنقدر عاشقانه با آقا درد دل میکرد که همه اشک میریختند . عملیات فتح المبین به اهداف خود دست یافت . اما تعداد مجروحان و شهدا بسیار زیاد بود . طوری که همه فرماندهان میگفتند : باید بقیه نیروها برای استراحت به مرخصی بروند .

جلسه فرماندهان برگزار شد . حسن باقری در جلسه حضور داشت . او بنیان گذار اطلاعات و سازمان رزم سپاه بود . مصطفی علاقه ی خاصی به حسن داشت . در آن جلسه برادر باقری از فرماندهان تیپ و لشکر ها خواست که نیروها را برای ادامه عملیات آماده کنند . اما خود فرماندهان هم خسته بودند . آن قدر که همگی میگفتند : باید به نیرو ها استراحت داد …

حسن باقری همچنان اصرار میکرد . او تاکید میکرد : برادران ، همانطور که ما و شما خسته ایم ، دشمن ما هم خسته است . باید ضربه ی کاری را برای آزادی خرمشهر وارد کنیم .

در این میان یکی از کسانی که در تایید سخنان ایشان صحبت کرد مصطفی بود . او با بدنی زخمی و خسته شروع به صحبت کرد . استدلال های برادر باقری را تایید کرد و با قاطعیت گفت : من با نیرو ها صحبت میکنم . حرف ایشان درست است . باید عملیات ادامه یابد .

مصطفی با دستی گج گرفته که به گردنش آویزان بود ، به مقرّ تیپ برگشت . نزدیک به سه گردان برگه مرخصی گرفته بودند . معنی این جمله این بود که بیشتر نیروهای سالم درحال بازگشت به اصفهان بودند …

برای دوستان شهیدم اشک بریزید چون اینجا کسی نیست برای آنها گریه کند

یکی از فرماندهان تیپ برای آنها صحبت کرد و از آنها خواست که بمانند . اما همه گفتند ما چند ماه است که در جبهه هستیم . از عملیات چزابه تا کنون مرخصی نرفته ایم ، ما خسته ایم ، میرویم و سریع برمیگردیم .

بین دو نماز آقا مصطفی پشت میکروفن قرار گرفت ، همیشه از بیانات او استقبال میشد . جمعیت ساکت و آرام به صحبت های او گوش میکرد . استدلال ها و دلایل او به قدری قوی و محکم بود که هیچ کس حرفی نمیزد .

مثل همیشه از سختی ها و مصائب اهل بیت (علیهم السلام ) گفت . از درد و رنجی که مسلمین کشیده اند . از یاری کردن امام عصر (عج) و … . جمعیت یکپارچه سکوت بود .

بعد هم ادامه داد : دشمن نفس های آخر را میکشد . شیرازه ی ارتش عراق در حال فروپاشی است . این مرحله بسیار حساس است . انقلاب ما تا به حال در چنین وضعیتی قرار نداشته . این امتحان تاریخی من و شماست . ما در کلّ دوران بیست ماهه ی جنگ چنین شرایطی نداشتیم . حالا فرماندهان به سوی ما دست یاری دراز کرده اند . در این شرایط حساس ، یاریِ اسلام به ماندن و ادامه ی عملیات تا فتح نهایی است .

همه ی فرماندهان شاهد بودند . کلام آقا مصطفی آنقدر تاثیر داشت که نیروها برگه ی مرخصی را پاره کردند و به گردان ها برگشتند !

آن روز فرماندهان معجزه ی کلام آقا مصطفی را دیدند . علت آن را هم میدانستند . او هرچه میکرد برای رضای خدا بود . کلام مصطفی از دل نورانی او برمیخواست ، برای همین بر دل ها مینشست .

مرکز تحقیقات گردان تخریب و شهید سید امین صدرنژاد

خبر تاثیر کلام آقا مصطفی به گوش فرماندهان عالی رتبه ی جنگ رسید . البته آنها تاثیر کلام او را قبلا هم دیده بودند . زمانی که دشمن به چزابه حمله کرد و تپه های نعبه را تصرف کرد !

آنجا در جلسه س فرماندهان همگی میگفتند که عقب نشینی کنیم . حتی یکی از فرماندهان در جلسه گریه کرد . آنجا در حالی که همه روحیه ها به هم ریخته بود مصطفی شروع به صحبت کرد .

مانند همیشه سخنرانی او کوبنده و آتشین بود . در آنجا از یاری امام زمان (عج) گفت . آنقدر عاشقانه صحبت کرد که همه را به وجد آورد . او ثابت کرد یاری امام عصر در حفظ نظام و میهن اسلامی است . بعد از عملیات فتح المبین مصطفی با عصا و دست در گچ به میان رزمندگان آمد . به اصرار فرماندهان ارشد سپاه ، جانشینی قراگاه عملیاتی فتح به او واگذار شد .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=1681
  • منبع : کتاب خاطرات شهید مصطفی ردانی پور

خاطرات مشابه

01مرداد
مگر نمی‌بینی همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم؟
خدا اینجاست، امام حسین (ع) اینجاست

مگر نمی‌بینی همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم؟

06خرداد
پای پیاده تا منزل یار (عج)
هرچه داشت نتیجه ی ارتباط با امام زمان عج بود

پای پیاده تا منزل یار (عج)

05خرداد
نمیدانم الان بروم به حوزه یا بعد از دیپلم
رویای عجیب شهید مصطفی ردانی پور

نمیدانم الان بروم به حوزه یا بعد از دیپلم

ثبت دیدگاه