• امروز : شنبه, ۲۴ آبان , ۱۴۰۴
0
خاطره ای از شهید علیرضا خیاط فیض دارم

آخرین وداع شهید خیاط ویس با خانواده

  • کد خبر : 6588
آخرین وداع شهید خیاط ویس با خانواده

خاطره ای از شهید علیرضا خیاط فیض دارم که مربوط به یک یا دو روز قبل از شهادتش است. ایشان خطاب به من گفت: «ذبیح! یه کاری بکن. نمی‌خوای بری اهواز؟ چیزی کم نیست؟» گفتم: «بله، من اتفاقاً مشکل چاشنی دارم؛ چاشنی‌ها رطوبت زده‌اند و باید برم اهواز.» پیشنهاد داد: «بیا با هم بریم. من […]

خاطره ای از شهید علیرضا خیاط فیض دارم که مربوط به یک یا دو روز قبل از شهادتش است.

ایشان خطاب به من گفت: «ذبیح! یه کاری بکن. نمی‌خوای بری اهواز؟ چیزی کم نیست؟»

گفتم: «بله، من اتفاقاً مشکل چاشنی دارم؛ چاشنی‌ها رطوبت زده‌اند و باید برم اهواز.»

پیشنهاد داد: «بیا با هم بریم. من پیاده می‌روم، تو هم در مسیر سوارم کن تا بچه‌ها نفهمند که می‌خوام بروم. ».

از اینکه بچه ها بدانند به مرخصی میرود، حیا میکرد.

ما رفتیم. در خانه‌اش، خانواده‌اش را ندیدیم. شب جمعه بود و احتمالاً به بهشت‌آباد که ما بهشت زهرا می‌گوییم، اما اهوازی‌ها بهشت‌آباد می‌نامند، رفته بودند.

به آنجا رفتیم. خانم‌اش با پسر کوچکش مهدی، که چهار یا پنج ساله بود، آنجا بود.

آقای خیاط، آن‌ها را در آغوش گرفت، وداع کرد و گفت: «خداحافظ.»

سپس سوار ماشین شدیم و به جاده خرمشهر رفتیم، چاشنی‌ها را از اهواز برداشتیم و به منطقه بازگشتیم.

یک یا دو روز بعد، ایشان به‌درجه شهادت نائل آمدند.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6588

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.