از کتاب شما به عنوان پناهگاه استفاده خواهم کرد
اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستی ادامه میدهد
یک روایت از فوتبال بازی کردن شهید نوریان
عملیات کربلای چهار به روایت حاج جعفر طهماسبی
من سه جور سوال از امام میپرسم
از خدا میخواهم پایان زندگی من و تو را شهادت قرار دهد
دیدار امام حسین علیه السلام با عبیدالله بن حرّ جُعفی
مهمترین اصل پیروزی عملیات والفجر۸
فکر میکنم شهید حاج رسول فیروزبخت در آن زمانی که به گردان تخریب آمد یا پاسدار وظیفه بود و یا خدمتش تمام شده بود و بعنوان بسیجی آمده بود . بچه های گردان به ما خیلی توجه و ابراز محبت می کردند . من هم خدمت تک تک این بزرگواران از جمله ، آقا رسول […]
شهید حاج عبدالله نوریان سعی می کرد موضوع آموزش و توانایی های رزمی را توأم با مسائل اعتقادی در گردان پیاده بکند . من یادم نمی رود در مقطعی که ما در پادگان ابوذر بودیم ، یک تعداد از بزرگواران مثل آقای وحید بهاری ، ناصر اربابیان ، سید ناصر حسینی ، حاج ناصر اسمایل […]
زمانی که ما در پادگان ابوذر مستقر بودیم، در ساختمانی که ما بودیم ، شهید حاج عبدالله نوریان یک واحد را اختصاص داده بود به بحث تحقیقات اجزای مین و موضاعتی از این دست . معمولا خاطراتی که از حاج عبدالله یاد می شود در بعد معنوی و اعتقادی است و غالباً از رفقای دیگر […]
من و شهید صاحب علی نباتی در یک چادر بودیم . فکر می کنم شهید نباتی مسئول دسته ی ما بود . ایشان یک چهره ی بخصوصی داشت . یعنی تیپش ، ظاهرش و میمیک صورتش و موهایش یک تیپ ظاهری متفاوتی از همه داشت . اخلاق بخصوصی هم داشت . در عین حال که […]
یک خاطره ی دیگری دارم از زمان شب عملیات . ما یک دسته ای شدیم به فرماندهی حاج سید محمد زینال حسینی . بنا بود برویم و یک تعدادی مینی که به دستمان داده بودند را ببریم بعنوان مواد منفجره و یک پلی که پشت جزایر ام البابی غربی بود را منفجر کنیم تا عراقی […]
یک خاطره دیگری هم که از شهید حاج عبدالله نوریان دارم مربوط به زمانی است که موشکی درست کرده بودند که میتوانست دژ را بشکافد و در دژی که اطرافش آب هست ، خندقی ایجاد بکند که تانک از آن رد نشود یا نیرو ها نتوانند از آن رد شوند . یک چیزی درست کرده […]
حاج عبدالله نوریان بُعد معنوی و نظامی در شخصیتش را با همدیگر ترکیب کرده بود و این برای خود من هنوز هم جذاب است . یعنی آدم عجیبی بودند . ایشان ظاهرا قبل از انقلاب شاگرد آیت الله حق شناس بودند و به لحاظ اخلاقی وجوهاتی داشتند که به نظر من کمتر شخصیتی در جنگ […]
ما در جریان عملیات والفجر هشت به گردان حضرت علی اکبر علیه السلام مامور شدیم . مسئول تیم ما ، فکر کنم آقای علی اصغر صادقیان بود . من و علی اصغر صادقیان همیشه با هم شوخی می داشتیم . آن شب آمدیم و سوار قایق شدیم و منتظر بودیم که بچه ها ی غواص […]
شهید ابوالفضل رمضانی را در قلاجه زیارت کردم و مدت کوتاهی توفیق داشتم در محضرشان باشم. فکر میکنم در همان زمانی که در قلاجه بودیم ایشان به تخریب آمدند. یک انساندوست داشتنی و بیتکلف بود یعنی اگر در بعضیها مصادیقی از کارهای عجیب غریب وجود داشت، من در شهید رمضانی اینگونه موارد را سراغ ندارم، […]
یک روز که در پادگانی در شهر سنندج بودیم ، حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان تخریب) آمد و یک سری صحبت ها کرد در ارتباط با یک سری پاک سازی میادن مین که به ما محول شده بود . آن جا اسم بچه ها را برای پاک سازی اعلام کردند . دو گروه شدیم ، […]
قبل از عملیات عاشورای سه ، لشگر سیدالشهداء علیه السلام ، تیپ سیدالشهدا بود و هنوز به لشگر ارتقاء پیدا نکرده بود . حاج علی فضلی که فرمانده لشگر شد ، تیپ تبدیل به لشگر . اولین عملیاتی که در زمان فرماندهی حاج علی فضلی انجام شد به نظرم عملیات عاشورای سه بود . عملیات […]
بعد از عملیات فکه قرار شد برای مین گذاری یگ گروه به فاو برود. حدود 20 نفر بودیم که هفت تن آل صفا آن جا شهید شدند. آن زمان حاج عبدالله تازه شهید شده بود و سید محمد زینال حسینی فرمانده بود . شهید سید محمد به من گفت شما هم با بچه ها برو.. […]
لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام در منطقه ی سردشت یک خط پدافندی داشت که قبلا خط عراقی ها بود و ظاهرا به تازگی تصرف شده بود . یکی دو تا از گردان های لشگر آن جا مستقر بودند . عراقی ها آن جا یک سری میدان مین داشتند که قبل از شکستن خط شان کاشته […]
پسرم ، شهید داوود ابراهیمی در مدرسه از جهت ورزش و قرآن و از جهت علمی تقریبا نمونه بود . در آن دوران ، با تایید دیگران و لطف دیگران ، این حقیر به عنوان یکی از اعضای انجمن اولیاء و مربیان مدرسهشان انتخاب شده بودم . در آن زمان این عزیزمان در مدرسه شان […]
این حقیر زهرا مهرخاوران گیلانی هستم که البته در محله مان به فامیلی همسرم شهرت به ابراهیمی دارم . برای پسرم (شهید داوود ابراهیمی) در اصل اسم محمد را انتخاب کرده بودیم اما از آنجایی که اقوام ما به اتفاق پدرشهید قصد زیارت امامزاده داوود کرده بودند و زیارت امامزاده داوود و برای سلامتی من […]
من حدیقه ناصر ترابی مادر حاج رسول هستم. اسم پسرم پرویز بود. وقتی به جبهه رفت اسمش را رسول گذاشت. پسرم به من می گفت : وقتی به من پرویز می گویند خجالت میکشم. چرا اسم من را پرویز گذاشتید ؟! در جبهه اسمش را عوض کرده بودند و اسمش را رسول گذاشته بودند. وقتی […]
من و برادرم ، شهید حاج رسول فیروزبخت خیلی با هم صمیمی بودیم . حاج رسول با اینکه از من کوچکتر بود اما نسبت به من رفتار بزرگی داشت . من در خیلی از کار ها را با ایشان مشورت می کردم . در سال هایی که ایشان ئر جبهه بودند ، من مربی امور […]
ما در جریان عملیات والفجر هشت به گردان حضرت علی اکبر علیه السلام مامور شدیم . مسئول تیم ما ، فکر کنم آقای علی اصغر صادقیان بود . من و علی اصغر صادقیان همیشه با هم شوخی می داشتیم . آن شب آمدیم و سوار قایق شدیم و منتظر بودیم که بچه ها ی غواص […]
گروهک تروریستی موسوم به دولت اسلامی عراق و “داعش” سر «ذوالفقار حسن عزالدین» رزمنده ۱۷ ساله حزبالله که در منطقه الغوطه شرقی دمشق به اسارت این گروه تکفیری درآمد از بدن جدا کردند. شهید عزالدین از اهالی منطقه “صور” لبنان بود که در اولین روزهای درگیریهای منطقه غوطه توسط مین زخمی شد و به اسارت […]
شهید روح الله قربانی ، چند سال از من بزرگ تر بود . روح الله رو برای اولین بار در مسجد امام علی علیه السلام دیده بودم . در عین حال که خیلی سر به زیر و کم حرف بود ، خیلی هم پر جنب و جوش و فعال بود . روح الله انسان خودساخته […]
ورود هادی به مسجد همزمان با مراسم یادواره ی شهدا بود .به یاد زنده یاد حاج سید علی مصطفوی ، هادی را شهدا انتخاب کردند . از روزی که هادی را شناختیم همیشه برای مراسم شهدا سنگ تمام میگذاشت . اگر میگفتیم فلان مسجد میخواهد یادواره ی شهدا برگزار کند و کمک میخواهد ، دریغ […]
آنچه میخوانید بخشی از مصاحبه ی نشریه دانشجویی بقچه با شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) است : سلام؛ به عنوان هم کلاسی و هم رزم شهید صدرزاده آیا خاطره ای از وی دارید؟ بارز ترین خصوصیت این شهید بزرگوار از نگاه شما چه بود؟ بسم الله الرحمن الرحیم روزی که برای رفتن به سوریه تلاش می […]
حسین یک عموی شهید دارد که همسرم همیشه از خاطراتش برای او میگفت. اینکه علاوه بر برادر، رفیق خوبی برایش بود. این جمله حسین را تشویق میکرد که کاش بتواند جای عمو را برای پدرش پُر کند، از بچگی دوست داشت کارهای سخت و سنگین انجام دهد؛ مثلاً از بلند کردن بارهای سنگین خوشش میآمد. […]
فرزندم ذوالفقار..خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل زهرا(س) روسفید کردی…من روز قیامت با افتخار میایستم در حالیکه سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب میکنم تا فرشتگان با خون تو بالهای خود را آراسته کنند…شکایت خود را از قومی که […]
قرارمان شد جمعه. یک جمعه داغ وسط تیرماه مشهد. «نفیسه عطایی» دختر خندانی که عکسهایش را در جستوجوی اینترنتی دیده بودم، در را باز کرد. لبخندش از حلقه روسری شکوفه دار بیرون زد. تعارفمان کرد. از در راهرویی رد شدیم که یکطرف دیوارش را کمد یادگاریهای «بابا مرتضی» پرکرده بود. مثل این کمد را در […]
روایت پدر شهید عباس دانشگر : برای حضور به موقع در مسجد ، یک رادیوی قدیمی در آشپزخانه بود که همیشه قبل از اذان آن را روشن میکردم تا اعضای خانواده متوجه نماز باشند . گاهی هم که فراموش میکردم رادیو را روشن کنم میدیدم عباس و برادرانش وضو نگرفتند . به کنایه میگفتم : […]
وی درباره موافقت خانواده برای رفتن فرزندش چنین گفت: پسرم اولین شهید مدافع حرم شهر قم است که آن زمان به دلیل حفظ مسائل امنیتی و حفاظتی اطلاع نداد به سوریه میرود، اما من با توجه به شواهد و قرائن میدانستم که به ماموریت خارج از کشور رفته که در همان ماموریت بعد از ۱۵ روز به شهادت رسید
وقتی صورت این پدر روی صورت فرزند بود من هم یه سلام به امام حسین (ع) دادم و عرض کردم آقا جان چه کسی کمک شما اومد وقتی صورت به صورت جوانت گذاشته بودی. حاج رمضون مشغول وداع با رسول بود که از پشت سر هم خانومی التماس میکرد که تو را بخدا بگذارید من هم رسول رو ببینم. اون خانوم هم به آرزوش رسید و صورت غرق خون رسول رو بوسید. من اول فکر کردم مادر رسول بود اما بعدا گفتند عمه ایشون بوده.
با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) و با احترام وصیتنامه ی خود را اینگونه می نویسم: “کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.” _کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال […]
«و فدیناه بذبح العظیم» او را به قربانی بزرگی بازخریدیم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷ اینجانب «محمدرضا دهقان امیری» فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت میدهم و به یگانگی حضرت حق و شهادت میدهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء. حضرت محمد (ص) و […]
در نامهای که شهید بیضایی در شب شهادت امیرالمؤمنین (ع) در ماه مبارک رمضان در در فضای ملکوتی بینالحرمین دو مظلومه، دو شهیده، خانم زینب کبری (س) و خانم رقیه (س) در سوریه خطاب به همسر گرامیاش نگاشته، آمده است: «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و شیعه هم به […]
شهید دانشگر نامه ای را به امین از دوستانش نوشته است که در آن توصیه هایی به او و هم نسلانش میکند. او در این نامه میگوید: به نام آنکه ما را از مادرمان بیشتر دوست دارد و از خودمان به خودمان نزدیک تر است… سلام امین جان, نامه ای که مینویسم و تو خواهی […]
بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم, شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را […]
توصیه ی من به شما جوانان این است که ضمن اینکه شهید شناسی و معرفت شناسی را انجام میدهید ، کاری کنید که شهداء نصب العین و جزئی از وجودتان شوند . همانگونه که در نزدیکی با بعضی از دوستان خود رفیق و ندار هستید ، از بین شهدا نیز یکی را انتخاب کنید و […]
هرکجا در برابر یا کنار ایشان ماشین کوچکتری مانند ژیان و فولکس و اینها بود صبر می کردند و به آنها راه عبور می داد که رد شوند. این امر شامل موتور سوارها و دوچرخه ها هم می شد. دکتر بهشتی وقتی کنجکاوی مرا دیدند توضیح دادند
شریف واقفی همزمان با مسئولیت شاخه کارگری مجاهدین، مسئول امنیتی سازمان هم شد و به شکل مرتب نشریهای بنام نشریه امنیتی منتشر میکرد. همحزبیهایش شریف واقفی را به عنوان چهره چندکاره سازمان میشناختند. او همزمان عضو گروه الکترونیک سازمان هم بود. کسانی که او را از نزدیک میشناختند گفتهاند با کمک شریف واقفی، عبدالرضا منیری […]
علامه امینی گذشته از آن که در عصر مجاهدین مبارز علیه استعمار و استبداد پرورش یافت، خود نیز به تربیت و پرورش شاگردانی همت گماشت که خود سمبلی از مبارزه با استعمار و استبداد گشتند. او ضمن الهام از بسیاری از مجاهدین، خود به ابداع روشی منحصر در مبارزه و آگاهسازی مردم پرداخت که مختص […]
27 دیماه امسال پنجاه و هفتمین سالروز شهادت جمعی از فدائیان اسلام است. جمعیتی که اولین گروه در تاریخ مبارزات ملت مسلمان ایران علیه طاغوت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بودند. به همین دلیل سایت مشرق سعی دارد تا در سلسله مطالبی که با همین موضوع از امروز منتشر میشود، به بررسی برخی مقاطع و […]
هنگامى كه محمد شاه براى سركوبى ياغيان فارس و اصفهان عازم جنوب ايران بود و مقدمات طغيان آقا خان محلاتى فراهم مىشد، حكومت انگليسى هند دست بر روى افغانستان گذاشت و درصدد برآمد كه امراى محلى را با مقاصد خود همراه كند. امير دوست محمد خان باركزايى، حاكم قندهار، با پيشرفت سياست انگليس در افغانستان […]
هر ساله عده ای از طایفه قریش براى تجارت به شام مي رفتند . شهر بصرى در آن زمان يكى از شهرهاى بزرگ شام و از مهم ترين مراكز تجارتى آن عصر بشمار ميرفت . در نزديكى اين شهر ، صومعه و كليسائى وجود داشت و مردى ديرنشين و ترسائى که گوشه گير بود به […]
ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس نقل میكند كه گفت : از سلمان فارسى شنيدم كه چنين میگفت : هنگامى كه پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و مردم آنچه میخواستند كردند ، ابوبكر و عمر بن خطاب و ابو عبيده جراح نزد مردم آمدند و با انصار به […]
سلیم بن قیس هلالی گفت : از براء بن عازب شنيدم كه میگفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست میداشتم . هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به على عليه السّلام وصيّت كرد كه […]
ابان بن ابی عیاش از سليم بن قیس هلالی نقل میكند كه گفت : در دوران خلافت عثمان بن عفان ، على عليه السّلام را در مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در مدينه ديدم . همچنین گروهى را دیدم كه با يك ديگر سخن میگفتند و درباره علم و فقه گفتگو […]
زمانى كه علىّ بن موسى الرّضا عليهما السّلام بر مأمون (خلیفه وقت) وارد شدند ، مأمون به فضل بن سهل دستور داد تا علماى أديان و متكلّمين مثل جاثليق (عالم بزرگ نصارى) ، رأس الجالوت (عالم بزرگ يهود) ، رؤساى صابئين (منكرين دين و شريعت و خدا و پيامبر) ، هربذ بزرگ (عالم بزرگ زردشتيان) […]
زمانی که عمرو بن عاص كنانه را كشت ، به سوى محمد بن ابى بكر رفت تا او را نیز به قتل برساند . در این زمان ، ياران محمدبن ابی بکر از اطرافش پراكنده شده بودند . محمد بن ابی بکر که خود را تنها ديد ، به راه افتاد تا بر سر راه […]
واقعه حرّه دقیقاً در سال شصت و سه هجری اتفاق افتاده است. جریان به طور خلاصه با این صورت است که در سال شصت و دو هجری جوان کم تجربه ای از بنی امیّه والی مدینه شد. او فکر کرد برای به دست آوردن دل شیعیان مدینه خوب است عده ای از آنها را برای […]
امام حسن مجتبي(ع) پسري به نام زيد داشت. از اين زيد پسري به دنيا آمد به نام حسن. مادر اين حسن لبابه نام داشت و لبابه پيش از اين همسر حضرت ابوالفضل(ع) بود و پس از به شهادت رسيدن حضرت ابوالفضل، زيد او را به همسري گرفت و از او يك پسر و يك دختر […]
هر ساله عده ای از طایفه قریش براى تجارت به شام مي رفتند . شهر بصرى در آن زمان يكى از شهرهاى بزرگ شام و از مهم ترين مراكز تجارتى آن عصر بشمار ميرفت . در نزديكى اين شهر ، صومعه و كليسائى وجود داشت و مردى ديرنشين و ترسائى که گوشه گير بود به […]
سليم بن قيس هلالی میگويد : با سعد بن ابى وقّاص ملاقات كردم و به او گفتم : من از على عليه السّلام شنيدم كه میفرمود : از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه فرمود : «از فتنه اخينس بپرهيزيد ، از فتنه سعد بپرهيزيد ، كه او به خوارى حق و اهل […]
ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس نقل میكند كه گفت : از سلمان فارسى شنيدم كه چنين میگفت : هنگامى كه پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و مردم آنچه میخواستند كردند ، ابوبكر و عمر بن خطاب و ابو عبيده جراح نزد مردم آمدند و با انصار به […]
سلیم بن قیس هلالی گفت : از براء بن عازب شنيدم كه میگفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست میداشتم . هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به على عليه السّلام وصيّت كرد كه […]
ابان بن ابی عیاش از سليم بن قیس هلالی نقل میكند كه گفت : در دوران خلافت عثمان بن عفان ، على عليه السّلام را در مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در مدينه ديدم . همچنین گروهى را دیدم كه با يك ديگر سخن میگفتند و درباره علم و فقه گفتگو […]