آخرین روزهای رهبر فدائیان اسلام
من محسن رضایی هستم
من آن روز شما را بردم عقب ،حالا من را ببر به عقب
نماز شب های شهید ابراهیم عشریه
من گفتم یارِ من پیام ، اونم قبول کرد
نگاهی به شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه
خدا من را سر راه شما قرار داده تا از حرام نجات پیدا کنید
اولین برخورد با شهید حاج عبدالله نوریان
یک موتور قدیمی داشتم که پسرم (شهید مهدی ضیائی) آن را برمی داشت و دنبال کارهایش می رفت. موتور گاهی اوقات خراب می شد . همان موقع که موتور خراب شد ، خدا من را می رساند و موتور را درست می کردم و می دادم به ایشان و کارش را انجام می داد. میخواهم […]
دخترم خیلی برادرش (شهید مهدی ضیائی) رادوست داشت و شدیداً بیتابی می کرد و ما هم خیلی ناراحت بودیم. دخترم بعد از شهادت پسرم (شهید مهدی ضیائی) پس از دو روز که از خاکسپاری میگذشت ، خواب خواب برادرش را میبینید که به ایشان می گوید: من را دیدید ؟ مادرم من را دید؟ دیدید […]
در سال چند بار شب های جمعه برایش مراسم دارم . گاهی وقت ها یکدفعه بوی عطرش طبقه پایین را فرا می گیرد . پنجره ی کوچه را باز می کنم که ببینم بوی عطر از بیرون است که متوجه می شوم بوی عطر از داخل خانه است! می گویم همایون ! می دانم خودت […]
خانواده پدری پسرم یک مقدار آزاد فکر می کردند. عمه هایش کم حجاب بودند ولی نماز خوان بودند. یکی از اقوام با اشاره به من ، به دیگران می گفت: این می خواهد بالای مجلس برود و بگوید که من مادر شهید هستم ، برایم صلوات بفرستید . حرف مادر همسرم در مغزم خیلی دور […]
بعد از هر عملیات حاج عبدالله کل بچه ها را اجبار می کرد که با لباس نظامی به تهران برویم در لانه جاسوسی ما را می خواباند و ناهار و شام تهیه می کرد . البته در تهران تهیه ناهار و شام خیلی سخت بود. حاج عبدالله ما را می برد تا به تمام خانواده […]
من قاسم فیروزبخت برادر شهید رسول فیروزبخت هستم. سال هایی بود که حاج رسول خیلی کم به منزل می آمد . مادرم می گفت : پسر در منطقه زیاد جلو نرو و مواظب باش و از این حرف ها. خیلی اصرار می کردند که بدانند کدام منطقه و در کجا هستند. حاج رسول می گفت […]
با من رابطه خوبی داشت . اما با پدرش میانه خوبی نداشت. پدرش مخالف رفتنش بود. شاید به این دلیل با پدرش خوب نبود. وقتی هم که به جبهه اعزام شد با اجازه ی عمویش رفت. عمویش گفت : یک ماه به کمک من بیا بعد من اجازه می دهم. پیش عمویش رفت و کار […]
بعداً من یک نصیحت کردم و گفتم همایون جنگ ایران و عراق ، جنگ دو کشور مسلمان است. حالا شیعه بودنش را ما کنار می گذاریم. اما هر دو کشور راه حضرت محمد را می رویم. آنها مسلمان هستند و به تهدید سرانشان دارند با ما می جنگند ، من راضی نیستم که تو مین […]
من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم و می گفتم این کتاب ها چیه که می خوانید ؟ وقتی که پیکر پسرم ، شهید مهدی ضیائی را آوردند یک ساک بزرگ پر از کتاب را هم برایمان آوردند . خیلی کتاب های آخرتی بود از آن کتاب های تند و تیز . من یک […]
با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) و با احترام وصیتنامه ی خود را اینگونه می نویسم: “کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.” _کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال […]
«و فدیناه بذبح العظیم» او را به قربانی بزرگی بازخریدیم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷ اینجانب «محمدرضا دهقان امیری» فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت میدهم و به یگانگی حضرت حق و شهادت میدهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء. حضرت محمد (ص) و […]
اواخر سال 1360 بود. ابراهیم در مرخصی به سر می برد. آخر شب بود که آمد خانه، کمی صحبت کردیم. بعد دیدم توی جیبش یک دسته بزرگ اسکناس قرار دارد! گفتم: راستی داداش! اینهمه پول از کجا می یاری!؟ من چندبار تا حالا دیدم که به مردم کمک می کنی، برای هیئت خرج می کنی، […]
در نامهای که شهید بیضایی – شهید مدافع حرم – در شب شهادت امیرالمؤمنین (ع) در ماه مبارک رمضان در در فضای ملکوتی بینالحرمین دو مظلومه، دو شهیده، خانم زینب کبری (س) و خانم رقیه (س) در سوریه خطاب به همسر گرامیاش نگاشته، آمده است: «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا […]
شهید دانشگر نامه ای را به امین از دوستانش نوشته است که در آن توصیه هایی به او و هم نسلانش میکند. او در این نامه میگوید: به نام آنکه ما را از مادرمان بیشتر دوست دارد و از خودمان به خودمان نزدیک تر است… سلام امین جان, نامه ای که مینویسم و تو خواهی […]
بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم, شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را […]
وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید ، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ...
اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی (ص) که می گفتند منتهی فضل الهی، تقوی است. شهادت خوب است اما تقوی بهتر است. تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند، فکر نکنم مال یک روز باشد. شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان، فنداسیون آهن است.
خریبچی شهید اسماعیل خوش سیر در روز اول فروردین سال ۴۶ که مصادف با شب عید قربان بود به دنیا اومد و نامش رو به این مناسبت اسماعیل گذاشتند و اسماعیل چند روز بعد از عید قربان سال ۶۷ به قربانگاه پاسگاه زید رفت و اسمانی شد.