یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید
تور کربلا به سبک شهید مرتضی عطایی
اسم من علی چیت سازیانه بسیجی ام و هر لحظه ممکنه شهید یا مجروح یا اسیر بشم
آرایشگاه شهید عباس بیات
هر کاری می کنم شهید نمی شوم
مصلحت سنجی در تاریخ نگاری با تحریف تاریخ تفاوتی نداره
وقتی شهید حاج عبدالله نوریان از فرماندهی گردان استعفاء داد
نهی از منکر به شیوه ی شهید مصطفی صدرزاده
بعد از عملیات امالرصاص ما را به فاو منتقل کردند، جایی که مشغول ساخت سنگر بودیم و حاج عبدالله مدام تأکید میکرد که باید سریعتر کار کنیم. انتقال به فاو انجام شد، اما با گذشت سی یا چهل سال، جزئیات کاملی از آن دوران در خاطرم نیست. فقط میدانم تعدادی از نیروها انتخاب شدند تا […]
مجید رضایی را من هم تنها برای مدت کوتاهی دیدم، اما چون فردی پرجنبوجوش و پرکار بود، همیشه در مرکز توجه قرار میگرفت. او شخصیت خاصی داشت و در شوخیکردن مهارت فوقالعادهای از خود نشان میداد. بهگونهای که آنچه امروزه «استندآپ کمدی» میگویند، را به شیوهای منحصربهفرد اجرا میکرد. مثلاً یک دفتر خالی را جلوی […]
بعد از عملیات فکه قرار شد برای مین گذاری یگ گروه به فاو برود. حدود 20 نفر بودیم که هفت تن آل صفا آن جا شهید شدند. آن زمان حاج عبدالله تازه شهید شده بود و سید محمد زینال حسینی فرمانده بود . شهید سید محمد به من گفت شما هم با بچه ها برو.. […]
در گردان تخریب ، سیگار کشیدن ممنوع بود و سیگاری ها رو جذب نمیکردن . شهید مجید رضایی ، تنها کسی بود که آزاد بود در گردان سیگار بکشد . البته نه جلوی جمع ، بلکه می رفت بیابان ، سیگارش را می کشید و بعد می آمد . شهید حاج عبدالله نوریان هم مجید […]
در فاو سمت دریاچه نمک یک پدافند داشتیم و یکی از گردان های رزمی آن جا بود . دوستان برای مین گذاری ، جلوی گردان رفتند که عراق از آن جا حرکت می کرد . محوری بود در فاو سمت دریاچه نمک که لشکر آن جا گردان پدافندی داشت . بچه های تخریب هم جهت […]
من در فاو با مجید رضایی بودم . یک بار به شهر رفتم و وقتی برگشتم شهید مجید رضایی من را صدا کرد و برد در یک اتاقک و یک صندلی برایم گذاشت و یک سیگار روشن کرد و به من گفت : به تو هم می گویند رفیق ؟ پرسیدم چرا ؟ گفت : […]
در فاو سمت دریاچه نمک یک پدافند داشتیم. یکی از گردان ها آن جا بود دوستان برای مین گذاری ، جلوی گردان رفتد که عراق از ان جا حرکت می کرد. محوری بود در فاو سمت دریاچه نمک که لشکر آن جا گردان پدافندی داشت. بچه های تخریب هم جهت مین گذاری جلوی محور مامور […]
چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم […]