هر انسانی در درون خود یک نفس سرکش دارد
صدای قدم های مردمی که در جشن چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب سنگ تمام گذاشتند
بنده از تمام موکلین خودم، یکی را نمیدانم که راضی باشد حقوقتان را زیاد بکنیم
از سختی های جنگیدن در سوریه
تصور میکردند با رحلت امام فروپاشی نظام مقدس آغاز میشود
تفسیر روایی آیه ( و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم )
من گفتم یارِ من پیام ، اونم قبول کرد
نقشهای که نگذاشت مشروطه آن طور که علماء بزرگ طرحش را ریخته بودند ، عملی بشود
عملیات والفجر هشت، عملیات عجیبی بود. نیروها، سطح آمادگیشان، از لحاظ روحی و روانی، فوقالعاده زیاد بود. آنقدری که من حالا با آنها ارتباط داشتم، خودم هم برای اولین بار بود که در جبههی جنوب شرکت میکردم، خیلی برایم لذتبخش بود. این آدمها انگار از همهچیز بریده بودند. آمادهی هر کاری بودند. برای هر کار […]
قبل از عملیات ام الرصاص ، لشگر سید الشهدا ع مانور داشت . قرار بر این بود که توی این مانور ، پشت رودخانه کارون ، غواص ها از بزنن به آب و این طرف در بیان و عملیات کنن . یه منطقه ی جزیره مانندی بود که ما رفتیم و اونجا ، دینامیت ها […]
در عملیات والفجر هشت ، در منطقه ام الرصاص ، ما چند نفری بودیم که لباس غواصی پوشیده بودیم تا و میخواستیم برویم برای انفجار هشت پر ها که هشت پر ها رو منفجر کنیم و بچه ها بتوانند به خط بروند . ما به محض این که از آب رد شدیم و به هشت […]
ما را سوار قایق کردند و ما به آن طرف آب رفتیم تا انفجارها را آن طرف جزیره بزنیم . ما حمال مواد بودیم . علی رضا رفاهی فرد را یادم است که آن موقع بود 6 الی 7 نفر بودیم که حمل مواد می کردیم. وقتی رسیدیم یک کلبه مانند بود که گفتند شما […]
در عملیات والفجر هشت از سه محور عملیات شد که فاو و ام الرصاص را همزمان شروع کردند . قرار بود هر کدام که موفق شد ، همان را بعنوان عملیات اصلی ادامه دهیم . عراق تصورش این بود که عملیات اصلی در ام الرصاص است و ام الرصاص واقعاً مهم بود . ما در […]
قبل از عملیات والفجر هشت ، مقرمان در قسمتی بود به نام موقعیت شهید علی موحد و آن موقع قرار بود در عملیات والفجر 8 در منطقه ام الرصاص انجام شود شرکت کنیم . دوستان را برای اموزش می بردند تا نخل هایی که سوخته بود را قطع کنند و چون در خاک عراق نهرها […]
ما چند روز قبل از شهادت شهید حاج عبدالله نوریان در ام الرصاص بودیم . می خواستیم با قایق به آن طرف آب برویم که شب نمی توانستیم برویم. شب این طرف آب در ماشین خوابیدیم . صبح که می خواستیم برویم کلید ماشین از جیبم افتاد و من متوجه نشدم. حاج عبداله یک سری […]
شهید تابش بچه ی شلوغ و پر سر و صدایی بود. بچه ها را دست می انداخت و تیکه می انداخت. تکیه کلامش هپلی بود. کسی را که می خواست اذیت کند صدایش می کرد هَپَلی. شهید تابش در منطقه ی ام الرصاص و در عملیات والفجر 8 یکی از غواص ها بود که به […]