• امروز : پنجشنبه, ۶ دی , ۱۴۰۳
وقتی خبر شهادت حاج رسول رو شنیدم

یک هفته این راز را نگهداشتم که رسول شهید شده

  • کد خبر : 2995
یک هفته این راز را نگهداشتم که رسول شهید شده

برادرم شهید حاج رسول فیروزبخت در چند تا از عملیات ها هم مجروح شده بودند . ایشان  مدت خیلی طولانی در جبهه حضور داشتند و کمتر به مرخصی می آمد !  بعد از چهار ، پنج ماه  حدود ده روز می آمد . مادرم خیلی دلتنگی می کرد و همان ده روز را هم بیشتر […]

برادرم شهید حاج رسول فیروزبخت در چند تا از عملیات ها هم مجروح شده بودند . ایشان  مدت خیلی طولانی در جبهه حضور داشتند و کمتر به مرخصی می آمد !  بعد از چهار ، پنج ماه  حدود ده روز می آمد . مادرم خیلی دلتنگی می کرد و همان ده روز را هم بیشتر به خاطر مادرم می آمد.

از سال 62 تا سال 63  خیلی کم برای مرخصی می آمد . در سال 63 گفت برای سربازی ثبت نام کردم و گفتند تا زمانی که برای سربازی اعزام شوی ، حدود دو الی سه ماه زمان فراغت داری . در همین حین برای اینکه بیکار نباشد در اداره کاریابی ثبت نام کرده بود و در کارخانه رب سازی مشغول شده بود .

می گفت : اینطوری هم بیکار نیستم و هم اینکه درآمد دارم . برادرهای دیگرم ، قاسم و کاظم در جبهه بودند و گویا کنار هم بودند . محمد تعریف می کرد که صبحانه را با هم خوردیم و رسول برای خنثی کردن مین رفت . ایشان میگفت من صدای انفجار را شنیدم و دویدم و دیدم رسول شهید شده است .

در آمبولانس می گذارندش و برادرم می بیند که این اتفاق برای حاج رسول افتاده است . فردای آن روز برادرم محمد به خانه آمد و به من گفت که حاج رسول شهید شده و شما چیزی به مادر و آقام نگو تا اینکه پیکرش را به کرج منتقل کنند . من یک هفته ای این راز را با خودم نگه داشتم . فقط من می دانستم و محمد . یکی دو روز بعد به حاج قاسم هم گفتیم و بعدش به خواهرم گفتیم .

یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم

یک هفته من در زیر زمین خانه برای برادرم گریه می کردم ، مامانم می پرسید که چرا چشمانت قرمز است ؟ من می گفتم شاید به خاطر کار خیاطی است که انجام می دهم . تا اینکه اطلاع دادند پیکرش را به بنیاد شهید معراج کرج منتقل کردند . ما هم به مادرم گفتیم .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2995
  • نویسنده : خواهر شهید حاج رسول فیروزبخت
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

04دی
عشق و اطاعت رزمنده ها از حاج قاسم بدلیل اخلاصش بود
این اطاعت از سر عشق بود، نه اجبار

عشق و اطاعت رزمنده ها از حاج قاسم بدلیل اخلاصش بود

02دی
نمیتوانستم جای خالی حاج عبدالله را تحمل کنم
نمی‌توانم حالات و شخصیت حاج عبدالله را توصیف کنم، اما...

نمیتوانستم جای خالی حاج عبدالله را تحمل کنم

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!


Fatal error: Uncaught TypeError: strtoupper() expects parameter 1 to be string, null given in /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php:145 Stack trace: #0 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php(145): strtoupper(NULL) #1 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php(107): WP_Rocket\Engine\Optimization\LazyRenderContent\Frontend\Processor\Dom->add_hash_to_element(Object(DOMElement), 2, '<!DOCTYPE html>...') #2 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Controller.php(155): WP_Rocket\Engine\Optimization\LazyRenderContent\Frontend\Processor\Dom->add_hashes('<!DOCTYPE html>...') #3 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-conte in /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php on line 145