• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳
روایت پدر شهید مرتضی عطایی

اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام می‌روی من راضی هستم

  • کد خبر : 1647
اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام می‌روی من راضی هستم

افتخار می‌کنم که فرزندم شهید شده است، نمی‌گویم که من از او راضی هستم بلکه امیدوارم که مرتضی از من راضی باشد. مرتضی به اسلام، ولایت و اهل بیت(ع) خدمت کرد، جنگ سوریه که شروع شد دلش هوایی شده بود که برود سوریه اما اقوام و آشنایان همه ناراضی بودند، اما من گفتم اگر برای […]

افتخار می‌کنم که فرزندم شهید شده است، نمی‌گویم که من از او راضی هستم بلکه امیدوارم که مرتضی از من راضی باشد. مرتضی به اسلام، ولایت و اهل بیت(ع) خدمت کرد، جنگ سوریه که شروع شد دلش هوایی شده بود که برود سوریه اما اقوام و آشنایان همه ناراضی بودند، اما من گفتم اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام می‌روی من راضی هستم. چندین بار به سوریه رفت و هر دفعه که بر می‌گشت زخمی و مجروح بود و آخرین دفعه‌ای که مجروح شده بود از ناحیه دست بود به طوری که داخل انگشت دستش میله گذاشته بودند وقتی تصمیم گرفت مجدد برود سوریه گفتم با این دست می‌توانی خندید و گفت تا جایی که توان داشته باشم هر کاری از دستم برآید انجام می‌دهم و این بار هم رضایت به رفتنش دادم. برای مرتضی شرط گذاشتم که اگر می‌خواهد به سوریه برود تنها باید برای رضای خداوند برود و اگر رفت دست من را هم بگیرد . دفعه اول دور از چشم اقوام که راضی به این موضوع نبودند و حتی موقع رفتن هم با پسرم خداحافظی نکردند به جبهه رفت؛ همه به من اعتراض می‌کردند که چرا اجازه دادم و من در پاسخ می‌گفتم به جبهه جنگ می‌رود کنار دریا که نمی‌رود و اگر رفت و با یک دست و پا برگشت خودم را ملامت نمی‌کنم. آخرین دفعه‌ای که می‌خواست برود آمد و روی مرا بوسید و خداحافظی کرد اما به دوستانش گفته بود من دیگر نمی‌آیم ، من مال اینجا نیستم و موقت آمده‌ام و اینقدر تلاش می‌کنم تا خداوند خودش من را انتخاب کند . همزمان که در سوریه بود، برادر بزرگترش نیز مدافع حرم است و الان بیش از اینکه دلم برای شهیدم بسوزد برای برادرش می‌سوزد. مرتضی شغل آزاد داشت به حرفه تاسیسات ساختمانی مشغول بود و بسیجی فعال، فرمانده پایگاه بود و قائم مقام گردان منتهی هیچوقت نمی‌گفت که قائم مقام گردان است. همیشه می‌گفت برای برداشتن یک بار نیاز به پنج انگشت است اگر یکی از انگشتان نباشد بار به مقصد نمی‌رسد من هم باید باشم به حضور من نیاز است اگر من و امثال من نرویم داعشی‌ها فردا مشهد هستند. همیشه این مثال تکه کلامش بود که از سیره پیغمبر است که می‌گفتند همیشه جنگ را به خارج از کشور اسلامی بکشید تا خاندان و ناموس مسلمین در امان باشند.

اولین دیدار و آشنایی من با شهید مصطفی صدرزاده
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=1647
  • نویسنده : پدر شهید عطایی
  • منبع : پایگاه اطلاع رسانی بنیاد شهید

خاطرات مشابه

20مهر
همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….
تا سیب نرسه از درخت نمیافته...

همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….

20مهر
توسل به شهید مدافع حرم، مهدی صابری
شهید مصطفی صدرزاده علاقه ی خاصی به شهید صابری داشت

توسل به شهید مدافع حرم، مهدی صابری

20مهر
گفتم سید تو رو فقط باید خدا اصلاح کنه…
یا مغازه ی آرایشگری که باهم رفتیم اصلاح

گفتم سید تو رو فقط باید خدا اصلاح کنه…

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!