محمد صادق دانشی هستم ، از اعضای سابق سپاه پاسداران و از جمعی نیروهای تخریب قرارگاه کربلا و خاتم الانبیاء که توفیق همکاری تقریباً یک سال و خورده ای الی دو سال را با شهید حاج عبدالله نوریان داشتم . شروع آشنایی من با شهید نوریان به سال های شصت و یک به بعد برمی گردد .
خاطرم هست ایشان سفری را به جنوب منطقه ی سوسنگرد و اطراف هویزه داشتند و به قرارگاه کربلا آمدند . نیروهای قرارگاه در منطقه ی جنوب مشغول پاک سازی میادین مین بودند که شخصاً با شهید نوریان آشنایی پیدا کردم . نیت ایشان این بود که در واقع به نیروهای تحت امر خودشان ، آموزش های لازم را ارائه بکنند و در عمل در میدان های مین نیرو هایشان را آموزش بدهند . ایشان میخواستند نیروی انسانی را به شکل مناسب تر و کارآمد تر آموزش بدهند .
خاطرم هست طی دو سه سفری که به منطقه سوسنگرد و هویزه انجام شد ، شرایط برای آموزش نیروی انسانی که مد نظرشان بود در آنجا فراهم شد . در عمل ، ما نیرو ها را در میادین اطراف هویزه و سوسنگرد در ارتباط با پاک سازی میدان مین به کار گرفتیم با توجه به اینکه نیروهای تحت امر در قرارگاه کربلا و خاتم الانبیاء مسئولیت پاک سازی لشگرهای غرب و جنوب را در حین عملیات عهده دار بودند . هر آن چه که لازم بود و برای آموزش نیروی تخصصی تخریبچی ضروری بود تا برای شب عملیات آمادگی کامل داشته باشد ، به نیروی های تخریب انتقال پیدا کرد . خاطرم هست در گام اول ، تعداد مناسبی از عزیزانی که در لشگر سیدالشهدا و در واحد تخریب بودند ، آموزش لازم را دیدند و با میادین مین در ارتباط با پاک سازی میدان مین آشنایی لازم را پیدا کردند و به واحد مربوطه خودشان مراجعه کردند .
بعد ها حاج عبدالله یک درخواستی را از من داشتند که اگر شرایط برایم هست ، مأمور بشوم به لشگر سیدالشهدا و واحد تخریب که قدری در حوزه ی آموزش و پاک سازی میدان مین همکاری نزدیک تر و بیشتری را داشته باشیم . الحمدالله شرایط فراهم شد و خاطرم هست برای چندین ماه با توجه ویژه به فعالیت هایی که قبل عملیات و بعد عملیات می بایست صورت بگیرد ، خدمت حاج عبدالله نوریان همکاری خودم را شروع کردم.
خاطرم هست که نیروهای تحت امر شهید حاج عبدالله نوریان ، در منطقه ی دوکوهه مقری داشتند که تسلیحات تخریب در آنجا دپو شده بود . بعضی از نیروهای تخریب هم در گذر زمان متناسب با فعالیتی که درصدد بودند انجام بدهند ، در غرب پایگاهی را برای خوشان در نظر گرفتند و و آنجا مستقر شدند .
شاید یک سالی از فعالیت نیروها در منطقه می گذشت و یک بن بست هایی را احساس می کردیم چرا که برای مدت زیادی ، عملیاتی از جانب نیروهای رزمنده لشگرهای غرب و جنوب انجام نمی شد . شاید به جهت برون رفت از این وضع ، ابتکار عملی صورت گرفت و فرماندهان درصدد برآمدند که عملیاتی در منطقه غرب انجام بشود . به همین دلیل تعدادی از بچه های تخریب ، به منطقه غرب انتقال پیدا کردند . منطقه ی سر پل ذهاب خالی از سکنه بود و یک بخشی از ساختمان هایی که در آن منطقه مورد بهره برداری ارتش واقع می شد ، به نیروی انسانی اختصاص یافت و نیرو ها در این ساختمان ها مستقر شدند . حدود یکی دو ماه در آن منطقه مستقر بودیم که بالاخره ماموریت ما ابلاغ شد و ما اقدام کردیم به شناسایی میادین مینی که در منطقه غرب کشور بود . ب
ارتفاعات بازی دراز تا تنگه قاسم آباد در آن منطقه آلوده به مین بود . منطقه های بسیار سخت و صعب العبوری بود ولی با این حال توسط واحدهای مهندسی عراق تماماً آلوده به مین شده بود . ما در ابتدا سعی کردیم یک حوزه ی معین و مشخصی برای کارمان درنظر بگیریم که ضمن آنکه پاک سازی در آن منطقه صورت می گیرد ، بعدها تردد را برای ساکنین مساعد بکند . اگر چه این مناطق در حکم منطقه جنگی تلقی می شد .
ما شروع کردیم به آموزش نیروی انسانی . خواه نیروهایی که از قبل جذب تخریب لشگر سیدالشهدا شده بودند و خواه نیروهایی که با فراخوان در صبحگاه ، به لشگر سیدالشهدا ملحق می شدند. عزیزانی که علاقه مند به جذب در واحد تخریب بودند را با ارتباطی که می گرفتیم و صحبتی که صورت می گرفت ، شناسایی می کردیم و دوستان را به واحد تخریب جذب می کردیم . آن بخش از آموزش که مختص به نیروی انسانی بود را هم ، همزمان با جذب نیرو و با فعالیت هایی که به صورت روزمره پیش بینی کرده بودیم ، تدارک می دیدیم و اجرا می کردیم.
تعداد بسیار زیادی از مین در منطقه بازی دراز با ظرفیت بخشی از نیروی انسانی تخریب سیدالشهدا مورد پاک سازی واقع شد . بخشی از نیروها در منطقه جنوب بودند و بخشی از آن ها در منطقه غرب مستقر شده بودند . ولی با همان ظرفیتی که از نیروی انسانی در محل حاضر بودند ، پاک سازی قابل توجهی توسط لشگر سیدالشهدا در منطقه غرب و در منطقه قصرشیرین تا منطقه جوانرود و بازی دراز تا تنگ قاسم آباد ، بصورت توامان مورد شناسایی و پاکسازی واقع شد .
در خلال کاری که انجام می دادیم شاید چند مورد هم تلفات نیروی انسانی داشتیم . یک یا دو نفر از نیرو ها به شهادت رسیدند . ارتفاعات محل ماموریت ما صعب العبور بود و در منطقه ای که برای پاکسازی می رفتیم ، وسیله نقلیه ای که بخواهد تمام طول مسیر را همراهی بکند هم وجود نداشت . چه بسا ما ساعت ها حتی برای شناسایی و حتی برای پاک سازی مجبور بودیم در منطقه کوهستانی ای که مستقر بودیم ، مسیر را در ارتفاع و غیره بصورت پیاده طی کنیم.
تلفات و جراحت هایی که احیاناً ، در اثر انفجار مین متحمل می شدیم کار را برای مدیریت گردان که مسئولیت مستقیم آن با شهید عبدالله نوریان بود سخت می کرد . نیروی مجروح را می بایست به کول می گرفتیم و همان مسیر سخت کوهستانی را طی می کردیم و به موقعیت عقبه ی لشگر که امکانات درمانی در آنجا وجود داشت ، منتقل میکردیم . متاسفانه بعضی اوقات شرایط طوری پیش می آمد که در انتقال مجروح موفق نمی شدیم و ما عزیزی را به این شکل از دست می دادیم.