خدیور بچه ی قد کوتاه و سیه چرده ای بود. ما یک مقر دیگه ای داشتیم که شهید حاج عبدالله نوریان ایشان را به آن جا برده بود.
ما هم رفتیم که به ایشان سر بزنیم. نزدیک اذان بود که ما به چادر ایشان رسیدیم و آنها در حال نماز خواندن بودند و ایشان پیش نماز ایستاده بود وقتی من را دید خجالت کشید .
سن و سال کمی داشت. ما به ایشان اقتدا کردیم اما ایشان خیلی موذب شد. خیلی پاک و با صفا بود. این خاطره را من از ایشان داشتم.