• امروز : یکشنبه, ۱ تیر , ۱۴۰۴
روایت اتفاقات بعد از عملیات سیدالشهدا در فکه و آغاز ماموریت مهران

واکنش ناخودآگاه من به بی حرمتی به شهدا

  • کد خبر : 6138
واکنش ناخودآگاه من به بی حرمتی به شهدا

به محض اینکه شهدای عملیات انتقال پیدا کردند، یک سری اتفاقات دیگر رخ داد، من یادم هست که وقتی در این محور به گردان‌های حضرت علی اصغر علیه السلام و المهدی علیه السلام رسیدم، دیدم که یکی از همین بچه های ارتش ساعت شهید حسنیان را از روی مچش باز می‌کرد. یادم نمی‌رود، یک ساعتی […]

به محض اینکه شهدای عملیات انتقال پیدا کردند، یک سری اتفاقات دیگر رخ داد، من یادم هست که وقتی در این محور به گردان‌های حضرت علی اصغر علیه السلام و المهدی علیه السلام رسیدم، دیدم که یکی از همین بچه های ارتش ساعت شهید حسنیان را از روی مچش باز می‌کرد. یادم نمی‌رود، یک ساعتی با صفحه‌ی سفید رنگی در دست داشتند.

این صحنه من را خیلی آزار ‌داد. هنوز هم وقتی به آن روزها فکر می‌کنم خیلی اذیت می‌شوم. ناخودآگاه عارض این فرد شدم و به ایشان گفتم که شما تا چند شب قبل اینجا همه‌ی زندگی‌تان را گذاشتید و عقب آمدید. این ها که آمدند و مدافع شما شدند. این منطقه را با این شرایط سخت و دشوار اشغال کردند. بعد شما از وسایل شخصی شهید هم نمی‌گذرید. این کار بی‌حرمتی به شهید است. ناخودآگاه یک سیلی هم درگوش این ارتشی زدم. شاید علی رغم میل باطنی‌ام هم بود. امروز هم ادعایی ندارم و نمی‌گویم که برخوردم شایسته بود. اما فضا خیلی سنگینی می‌کرد.

یکی از سرهنگ‌های ارتشی که فکر می‌کنم از مسئولین لشکر شانزده بود، به نام جناب سرهنگ جمشیدی، کمی با ما بگو مگو کرد و نسبت به عملکرد ما اعتراض داشت. اما ما همچنان موضع خودمان را داشتیم و آن روز از اینکه چرا این رفتار از ما سرزده ابایی نداشتیم. اما این اتفاق رخ داد. خدا هم از سر تقصیرات ما بگذرد. این موضوع که ما در فکه داشتیم.

در همین اثناء تحرکاتی در مجاور منطقه‌ی فکه و منطقه‌ی شرهانی رخ  داد.که باعث شد در پی این موضوع یک سری بچه ها درگیر فضای شناسایی شوند. آن جا هم از گردان حضرت قاسم علیه السلام، سه چهار نفر از بچه‌‌ها به شهادت رسیدند. چون از محوری عبور کرده بودند، که سمت چپ محور جایی بود که در معرض آتش سنگین دشمن نبود. به همین خاطر آسیب سنگینی متوجه این گردان نشده بود.بعد از مدت کوتاهی باز حاج اسماعیل غلامی برای ماموریت به شرهانی رفتند. که این ماموریت یک ماموریت فرعی بود. ضمنا با اینکه عملیات در فکه رخ داد، نام این عملیات را عملیات سیدالشهدا علیه السلام گذاشتند. چون در این عملیات، اختصاصا فقط مجموعه‌ی سیدالشهدا عملیات کرده بود، نام عملیات سیدالشهدا هم در تاریخ ثبت شد. این از این موضوع عملیاتی که در آن مقطع از سال 1365 در سرزمین فکه و منطقه‌ی شرهانی حادث شد.

ما بعد از این منطقه به اردوگاه آمدیم. تا این که ماموریت بعدی دیدیم دارد ابلاغ می‌شود. البته ما سمت‌مان به آن میزان نبود و بخشی‌اش را بعدها ماحسب مسئولیت‌های بیشتری که بعدا می‌گیریم متوجه می‌شویم. بعدها در مجموعه‌ی واحد اطلاعات من دوره‌ای نوکر و خادم اطلاعات عملیات لشکر سیدالشهدا بودم. خیلی مطالبش را ما بعدها از تاریخ استخراج کردیم.

اما در این مقطع از زمان متوجه خیلی از رفت و آمدها نبودیم تا اینکه این منطقه‌ی مهران آرام آرام منطقه‌ی عمومی مهران شد. حوالی منطقه، (قلاویزان) ، باغ کشاورزی، رودخانه‌ی گاوی و… . یک بخشی از کار هم به مجموعه‌ی لشکر سیدالشهدا ابلاغ می‌شود. تخریب هم به تبع از آن ماموریتی داشت که عده‌ای از دوستان برای عملیات به گردان‌ها اعزام بشوند، مامور شوند، و تعدادی هم مامور بشوند به بچه‌های واحد اطلاعات عملیات که بتوانند در شناسایی ها سهیم و دخیل بشوند.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6138
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

10خرداد
مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی
ماموریت مین‌گذاری و پشتیبانی در ارتفاعات ملخ خور پاوه

مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی

01خرداد
شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده
روزهای پس از عملیات سیدالشهداء به روایت حاج حسن نسیمی

شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده

26اردیبهشت
روز های بعد از عملیات والفجر هشت در فاو به روایت حاج حسن نسیمی

ثبت دیدگاه