• امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳
ماشین در راه مانده بود و خراب شده بود اما ...

حاج عبدالله پشت فرمان نشست و پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟

  • کد خبر : 4827
حاج عبدالله پشت فرمان نشست و پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟

من در ارتباط با شهید حاج عبدالله نوریان خاطرات شاخصی در یاد دارم . یکی از این خاطرات مربوط به یک مقطعی است که ما داشتیم به سمت ارتفاعاتی در شمال غرب عراق میرفتیم تا در آنجا مستقر شویم . یک روزی من و حاج عبدالله سمنانی و حاج ابراهیم قاسمی ، سه نفری سوار […]

من در ارتباط با شهید حاج عبدالله نوریان خاطرات شاخصی در یاد دارم . یکی از این خاطرات مربوط به یک مقطعی است که ما داشتیم به سمت ارتفاعاتی در شمال غرب عراق میرفتیم تا در آنجا مستقر شویم .
یک روزی من و حاج عبدالله سمنانی و حاج ابراهیم قاسمی ، سه نفری سوار تویوتا شدیم و داشتیم به سمت محل استقرارمان میرفتیم . خاطرم هست که یک دوره ای هم در آن جا مستقر بودیم .

در طول مسیری که می خواستیم برویم یک رودخانه ای بود که البته خاطرم نیست که رودخانه ی فصلی بود یا رودخانه دائمی . به نظرم یک رودخانه ی فصلی بوده است چون عمق آب زیاد نبود . هوا سرد بود و فکر می کنم پاییز یا زمستان بود . همینطور ‌که در حال حرکت بودیم ، یک دفعه در حوالی این رودخانه ، ماشین ما خاموش شد . از ماشین پایین آمدیم و با حاج ابراهیم قاسمی و حاج عبدالله سمنانی کاپوت را بالا زدیم . این دو بزرگوار کمی اصطلاحا با ماشین ور رفتند و هر کاری میتوانستند کردند اما ماشین روشن نشد . من هم نظاره گر این صحنه بودم . یک مدت زمان کوتاهی در حدود یک ربع یا نیم ساعت گذشت که دیدیم یک ماشین دیگر دارد به سمت ما می آید . وقتی نزدیک شد ، دیدیم حاج عبدالله نوریان در این ماشین هستند . حاج عبدالله ظاهرا داشتند می آمدند تا به ما ملحق بشوند . وقتی با ما مواجه شدند و دیدند که ما کاپوت را بالا زدیم و ایستادیم ، ایشان هم ایستادند و پیاده شدند . امروز علیرغم گذشت حدود چهل سال ، می توانم کاملا آن فضا را در ذهنم مجسم کنم . این موضوع را حتی از حاج عبدالله سمنانی و حاج ابراهیم قاسمی میتوانید بپرسید و ایشان حتما تصدیق می کنند .

واجب تر از نماز شب ، محافظت کردن از اموال بیت المال است

حاج عبدالله نوریان آمد و گفت چی شده ؟ گفتیم ماشین روشن نمی شود . ایشان آمد و پشت فرمان نشست و خیلی خونسرد پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟ نمی دانم جوابش را چی دادیم . شاید گفتیم مثلا صلوات فرستادیم .
خلاصه حاج عبدالله نوریان آمد و پشت فرمان نشست و گفت : (اللهم صل علی محمد و آل محمد ، بسم الله الرحمن الرحیم) و استارت را زد و ماشین روشن شد . ماجرا دقیقا به همین صورت که می گویم اتفاق افتاد و ماشین روشن شد . ما چیزی برای گفتن نداشتیم و فقط همدیگر را نگاه می کردیم .

ما هم یقیناً در خیلی از جاهایی که می خواستیم کاری را انجام بدهیم ، بسم الله می گفتیم ، صلوات می فرستادیم و ذکرهای دیگری می گفتیم ولی آن اعتقاد و باوری که حاج عبدالله داشت را ما نداشتیم . البته من راجع به خودم این را می گویم ، من آن باور را نداشتم و به این درک نرسیده بودم . این بسم الله و ذکر گفتن ما ، با آن چیزی که حاج عبدالله می گفت ، تفاوتش به اندازه ی فاصله ی زمین و آسمان است .

ما ، زمانی که برای شناسایی می رفتیم ، می گفتیم باید (و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم و هم لایبصرون) را بخوانیم که دشمن کر و کور بشود تا نتواند ما را ببیند . ولی در عین حال ، علیرغم قرائت این آیه ی شریفه ، ترس بر من غالب می شد و با خودگ می گفتم که حالا واقعا دشمن ما را نمی بیند ؟ آیا واقعا عراقی ها متوجه حضور ما نمی شوند ؟ یعنی این باور را پیدا نکرده بودیم و ضعیف النفس بودیم اما شهید حاج عبدالله نوریان به واقع به این باور رسیده بود . اعتقاد راسخ داشت که وقتی می گفت بسم الله الرحمن الرحیم ، حتما عنایتی می شود .

روزی که شهید عباس حسنی در میدان مین دوید

شهید حاج عبدالله نوریان این فضائل را داشتند . ما با خیلی از شهدای دیگر هم عجین بودیم و در بین آن ها بودیم اما من در هیچ کس این فضائل را ندیدم .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4827
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه