• امروز : یکشنبه, ۱ تیر , ۱۴۰۴
ماموریت مین‌گذاری و پشتیبانی در ارتفاعات ملخ خور پاوه

مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی

  • کد خبر : 6140
مین‌گذاری ارتفاعات ملخ خور و کمک قاطر مشکی

بعد از عملیات سیدالشهداء علیه السلام در فکه، آقا سید محمد زینال حسینی به من و عده‌ای دیگر از رفقا، ماموریتی داد و ما به جبهه‌ی پاوه رفتیم. ظاهرا آن جا تعرضی از سوی دشمن در جبهه‌ی پاوه و ارتفاعات ملخ خور انجام شده‌بود، که ما هم به آن جا رفتیم. بنده در عملیات کربلای […]

بعد از عملیات سیدالشهداء علیه السلام در فکه، آقا سید محمد زینال حسینی به من و عده‌ای دیگر از رفقا، ماموریتی داد و ما به جبهه‌ی پاوه رفتیم. ظاهرا آن جا تعرضی از سوی دشمن در جبهه‌ی پاوه و ارتفاعات ملخ خور انجام شده‌بود، که ما هم به آن جا رفتیم. بنده در عملیات کربلای یک نبودم، اما قبل و بعد آن‌را درک کرده بودم. البته بعد از جنگ هم کار پاکسازی میدان مین در ارتفاعات قلاویز را داشتیم. ولی در این مقطع از زمان من و تعدادی از دوستان‌ از گردان تخریب به منطقه‌ی عمومی پاوه، جبهه‌ی ارتفاعات ملخ خور رفتیم.

آن جا قرار براین شد که این مرز را با مین‌گذاری، محصور کرده و مرز را مسدود کنیم. و این برنامه، ماموریت ما شد. در جبهه‌ی پاوه، ارتفاعات ملخ‌خور، تقریبا جایی واقع شده بود که پشتیبانی از این خط خیلی دشوار بود. بعضی قسمت‌های منطقه تقریبا صعب‌العبور بود و به همین علت پشتیبانی این جبهه خیلی سخت بود. در آن منطقه جاده‌ای وجود نداشت و کسانی که باید از این منطقه حفاظت و حراست می‌کردند کار بسیار سختی داشتند.

ما می‌خواستیم این جبهه را مین گذاری بکنیم. و چون مسیر خیلی طولانی و پرمشقت بود، مجبور بودیم تعدادی قاطر بگیریم.به این صورت که باید امکانات پشتیبانی‌مان را با قاطر می‌بردیم. در جبهه هم بعضی‌ها تجربه‌ی کار با قاطر را داشتند، مثل کسانی که در محیط روستایی بودند. چون این که به چه صورت باید قاطر را بار بزنیم، که بین مسیر نیفتد و… نیاز به نیروی کار بلد داشت.

البته چون بنده خودم از سال‌های 53 به منطقه‌ی شمال شرق تهران مثل اوشون فشم می‌رفتم و در محیط‌های روستایی آن جا تردد داشتم، بعضا با این مقوله آشنایی داشتم، و این یک ویژگی برای کار ما محسوب می شد. مثلا چطور بار را بر روی قاطر بگذاریم، به چه صورت آن را بکشیم ، چگونه بار را ببندیم، چگونه پالانش را سفت بکنیم و… .

ما آن جا تعدادی قاطر داشتیم. صبح به صبح اول وقت بار و وسایل مورد نیاز منطقه را به وسیله‌ی همین قاطرها می‌بردیم، و در چند مرحله بارمان را جا‌به‌جا می‌کردیم. البته از، بومی‌های کاربلد و کردهای منطقه هم کمک می‌گرفتیم.

آن جابه‌جایی ها صرفا به بردن مین محدود نمی‌شد، آذوقه، آب و غذا هم نیاز داشتیم. البته که غذای گرم را یا باید خودمان درست می‌کردیم، یا از کنسرو استفاده می‌کردیم. اما طول این مسیر، مسیر پر رمز و رازی بود. یادم هست در بردن وسایل و امکانات، وقتی قاطر می‌خواست در مسیرهای سخت برود، عادت داشت که همیشه از لبه این پرتگاه‌ها در ارتفاعات حرکت کند. گاهی خورجینی که بر روی قاطر بود به یک سمت متمایل می‌شد و یک دفعه که قاطر در مسیر در حرکت بود تنه می خورد و منجر می‌شد که قاطر و بارش، همین طور تا پایین ارتفاعات قل بخورند و قاطر هم تلف شود.

البته ما تنها در مقطع کوتاهی، در آن جا برای مین گذاری ماموریت داشتیم ولی کسانی بودند که در این سرزمین کار می‌کردند و با این مشکلات دست و پنجه نرم می‌کردند و با این مشکلات برای پشتیبانی این کار مواجه بودند.

بالاخره ما این امکانات را به آن‌جا بردیم و مسدود کردن این منطقه را شروع کردیم. قسمت‌هایی از منطقه باید با مین ضد نفر مین‌گذاری و تله‌گذاری می‌شد. این کار تقریبا نوعی از آموزش بود که با کارو تجربه تلفیق شده بود. ما موانع موجود در منطقه را که می‌دانستیم از بین نمی‌رود و دست نمی‌خورد، را  برای میدان مینی که ایجاد کردیم، ثبت می‌کردیم. برای مثال سنگ‌ها و درخت‌های بزرگ و تنومند که در شرایط عادی از بین نمی‌رفتند. از این‌ها به عنوان نقطه کمکی استفاده می‌کردیم. و با نقشه و قطب‌نما محل میدان مین ثبت می‌شد.

یادم نمی‌رود! یک شب در جایی‌که محل استقرار و اسکان‌مان بود، خوابیده بودیم. صبح که بلند شدیم دیدیم که یک قاطر به قاطر های‌مان اضافه شده است. ما آن موقع قاطر مشکی نداشتیم. دیدیم یک قاطر مشکی که قدش کوتاه‌تر و مقداری چابک‌تر بود، بصورت اتفاقی بین قاطرهای ما می‌چرد. جلو رفتیم و دقت کردیم که یک چشم این قاطر کور شده است. نمی‌دانستیم که بر اثر چه حادثه‌ای اینطور شده است. به علاوه دیدیم یکی از گوش‌هایش پلاک داشت. وقتی که دیدیم پلاک داشت، متوجه شدیم که این قاطر باید قاطر خاصی باشد.

ما این قاطر را جلوی قاطرهایمان می‌انداختیم و از آن استفاده کردیم، چون که در رفتن این مسیر، دقت عملش خیلی بیشتر بود. بنابراین ما عارضه کم‎تری داشتیم. جالب بود که بعضا می‌دیدیم که این قاطر نیست. انگار قاطر به سمت جبهه‌ی عراق می‌رود و برمی‌گردد.

متوجه شدیم این قاطر از داخل میدان مین رد می‌شود. این مورد برای ما واقعا جزو عجایب بود که مگر قاطر هم فهم و شعور دارد که از وسط میدان مین رد می‌شود. یکی دو دفعه این اتفاق افتاد و برای ما خیلی عجیب و جالب بود و باعث شگفتی بچه ها شده بود. اما یک جورایی فضای ما را زیبا کرده بود. و بچه‌ها بخاطر کار این قاطر می‌گفتند و می‌خندیدند و می‌گفتند که این قاطر هم تخریب‌چی هست و از میدان مین رد می‌شود!

بعد از این مین‌گذاری، ما آن جا را مسدود کردیم، ثبتش هم انجام شد و برگشتیم. همین موضوع باعث شد که ما به عملیات کربلای یک، که در مجموعه‌ی منطقه‌ی عمومی مهران بود، نرسیدیم. یعنی ماموریت ما برای مسدود کردن باعث شده بود که نرسیم و عزیزان دیگر در منطقه‌ی مهران بودند. که آن هم داستان خودش را دارد.

آن جا شیطنت‌هایی هم داشتیم. بعضا فرصت‌هایی هم در قالب کار و انتقال تجربه و آموزش فراهم می‌شد. گاهی کار انفجارات را با مین‌های تلویزیونی انجام می‌دادیم. این ها مین هایی بود که کردهای اشرار هم علیه ما استفاده می‌کردند. چون این مین‌ها، مین‌های آمریکایی بود و ما هم داشتیم. به سبب اینکه ما یک کشوری بودیم، که در تابعیت بلوک غرب و آمریکا بودیم، از این مین‌ها داشتیم و در پایگاه‌ها از این مین‌ها، استفاده می‌کردیم.  این مدل مین به این علت که پایه‌های کوچکی می‌خورد مین تلویزیونی شهره داشت اما اسم لاتینش در ذهنم نیست.

فکر می‌کنم یک صفحه‌ی محدبی داشت که بصورت هلالی بود. می‌گفتند ششصد تا ترکش‌ مکعب شکل و کوچک رویش هست. به واسطه‌ی مولد برق سیم‌کشی می‌شد و جلوی پایگاه می‌گذاشتند. ما این کار را انجام می‌دادیم، یک زمان‌هایی بعضا کردهای اشرار هم این کار را با مولد برق یا با باطری ماشین می‌کردند. این ترکشش به همین شکل، یک بعد مسافتی داشت که آسیب می‌زد.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6140
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01خرداد
شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده
روزهای پس از عملیات سیدالشهداء به روایت حاج حسن نسیمی

شبی که آقا سید محمد متوجه شد پیکر برادرش جامانده

26اردیبهشت
روز های بعد از عملیات والفجر هشت در فاو به روایت حاج حسن نسیمی
25اردیبهشت
مبادا حفظ و صدور انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن را فراموش كنيد
وصیت نامه سردار شهید مرتضی اسماعیل زاده

مبادا حفظ و صدور انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن را فراموش كنيد

ثبت دیدگاه