اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده) رفته بودیم برا شناسایی قبل از عملیات (تو منطقه ی درعا)
حین برگشت، با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده ی تو منطقه، حاشیه ی راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون، خارهای توپی شکل (اندازه ی یه گردوی بزرگ) رشد کرده بود… و من رو وسوسه میکرد که با پوتین بزنم زیرشون…
بالاخره شروع کردم و اولیش رو با پوتینم هدف گرفتم و با دورخیزی، محکم زدم زیرش….که بعد از کنده شدن به هوا پرتاب شد….با خودم گفتم عجب کیفی داد…
بعدش شروع کردم…دومی و سومی….
تا اینکه سیدابراهیم صدام کرد…ابووووعلی…
گفتم جانم…
با همون لحن شیرین و قشنگش گفت: قربونت بشم….آخه اینا هم موجود زنده ان و همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیافته….
بعد از این حرفش کلی تو فکر رفتم و گفتم بابا این سید تا کجاهاشو میبینه….و نفهمیدم کی رسیدیم به مقر…
و فهمیدم که تا سیب نرسه از درخت نمیافته…. بله من و امثال من هنوز کال هستیم و لایق نشدیم….شهدا گاهی نگاهی….
دعاکنید لایق بشیم…
تا سیب نرسه از درخت نمیافته...
همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….
- کد خبر : 5752
اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده) رفته بودیم برا شناسایی قبل از عملیات (تو منطقه ی درعا) حین برگشت، با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده ی تو منطقه، حاشیه ی راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون، خارهای توپی شکل (اندازه ی یه گردوی بزرگ) رشد […]
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5752
- نویسنده : شهید مدافع حرم مرتضی عطایی
- منبع : کانال شهید عطایی