سال هزار و سیصد و شصت و هفت ، درست در شب شهادت امام هادی علیه السلام پسربچه ای به دنیا آمد که نامش را هادی گذاشتند . محمد هادی ذوالفقاری دلسپرده ی امام هادی علیه السلام بود و تحت الطاف الهی به جایی رسید که سالها بعد در دفاع از حریم امام هادی علیه السلام در سامراء به شهادت رسید .
در اوایل نوجوانی به واسطه ی یک دوست ، با شهدای دفاع مقدس آشنا شد . رفیق شهیدی برای خودش انتخاب کرده بود که با او مو نمیزد . علاقه ی محمد هادی ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی زبانزد شده بود . هادی ، ظاهر و باطن خودش را شبیه شهید ابراهیم هادی کرده بود . دوستانش که شباهت هادی و رفیق شهیدش را میدیدند ، میگفتند آیا این شباهت اتفاقیست ؟
محمد هادی ذوالفقاری در ایام نوجوانی اش مهارت ها و حرفه های گوناگونی را یاد گرفته بود . از فلافل فروشی گرفته تا حرفه ی لوله کشی ساختمان .
هر وقت صحبت از کار و کسب درامد و آینده نگری و پیشرفت های مادی میشد ، هادی با یک جمله پاسخ همه را میداد . میگفت : من نمیخواهم عمرم را در راه های بی ارزش تلف کنم . احساس میکنم اینطوری عمرم تلف میشه .
در آخر هم راهی جز طلبگی ، آن هم در نجف اشرف پاسخگوی غوغای درونش نشد . نجف اشرف را مانند خانه ی پدری میدانست . در نجف به دنبال خانه های فقرا و نیازمندان میگشت و برایشان ، رایگان ، لوله کشی میکرد . این اخلاق را از رفیق شهیدش ، ابراهیم هادی یاد گرفته بود .
اخلاص او زبانزد همه ی رفقا بود اما اگر کسی از او تعریف می کرد ، خیلی بدش می آمد . وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد ، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد … . یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. حال و هوا و خواستههای هادی مثل جوانان همسن و سالش نبود .
هادی طلبه ی جوانی بود که با شنیدن خبر حمله ی داعش به عراق و سقوط یکی پس از دیگری شهر ها و استان ها ، برای دفاع از حرم امام هادی علیه السلام ، عازم سامرا شد .
وصیت کرده بود پیکر مطهرش را پس از شهادت به وادی السلامِ نجف ببرند . همینطور هم شد . بعد از شهادت ، پیکر شهید هادی ذوالفقاری را در قم ، مشهد ، کربلا و نجف طواف دادند و در نهایت در قبرستان وادی السلام نجف به خاک سپردند .
امروز مزار شهید محمد هادی ذوالفقاری محل زیارت جوانان عاشق و دلدادگان شهداست . آری با این ستارگان میشود راه را پیدا کرد و با اقتدا به ایشان میشود راه را پیمود .