پس از عمیات والفجر یک ، به منطقهای به نام اشنویه رفتیم. این منطقه برای آموزش غواصی انتخاب شده بود. در رودخانه کارون، زمانی که جزر و مد رخ میداد، جزیرهها گاهی زیر آب میرفتند و گاهی خشکی ظاهر میشد. شرایط منطقه اشنویه به گونهای طراحی شده بود که این وضعیت شبیهسازی شود و به همین دلیل، نیروها برای یادگیری و تمرین غواصی به آنجا اعزام میشدند.
در ادامه، برای عملیات والفجر دو، در همان منطقه ماندیم. تیپ، لشکر، و گردان ما در بومهن مستقر شدند. منطقهای که بولوار شده بود و گفته میشد از زمان بهاییها باقی مانده است، زیرا صاحب آن، که بهایی بوده، این مکان را ترک کرده بود. این بولوار آسفالت شده بود، اما هنوز ساختوسازی در آن صورت نگرفته بود. ما به سمت شمال، به طرف کوهها رفتیم و محلی پیدا کردیم که حتی چادرهای خود را نیز در آنجا برپا کردیم. این منطقه در میان شیارهای کوهستانی قرار داشت و هر از گاهی نخاله و آشغال در آن تخلیه میشد. حدود یکی دو ماه در آن منطقه مستقر بودیم.
برای عملیات والفجر چهار، دستور رسید که تیپ و لشکر به سمت غرب حرکت کنند. شبها برای جلوگیری از برخورد به کمین دشمن، در پادگان شهید عبادت در مریوان مستقر میشدیم. پس از آن به ارتفاعات لری منتقل شدیم و چند ماهی را در آنجا گذراندیم. وظیفه ما پاکسازی میدانهای مین و آمادهسازی منطقه برای عملیات بود.
با آغاز عملیات خیبر، از ارتفاعات لری پایین آمدیم. در مسیر، با تویوتایی که مبینی و سید محمد نیز در آن بودند، حرکت کردیم. راننده احتمالاً سید محمد بود. من که در تدارکات فعالیت داشتم، پیشتر اجناس را با کامیون به مقصد فرستاده بودم. چادرهای باقیمانده و وسایل آخر را نیز جمع کردم و با همان تویوتا حرکت کردیم.
از ارتفاعات لری به سراب گرم رفتیم و مدتی در آنجا مستقر شدیم تا برای حرکت به سمت جنوب آماده شویم و به عملیات خیبر ملحق شویم. این دورهها با جابهجاییهای مکرر و آمادهسازی مناطق عملیاتی همراه بود و هر منطقه بخشی از مراحل آمادهسازی برای نبردهای آینده محسوب میشد.