ترور، مهمترین ویژگی حکومت استبدادی رضاشاه بود. او در راستای تکمیل قدرت استبدادی خود افراد و گروههایی را که رقیب و مخالف خود میدانست حذف کرد. قدرت استبدادی او تا جائی پیش رفت که حتی اماکن و شخصیتهای مذهبی نیز از قدرت ویرانگر او مصون نماندند.
«وسیله کار رضاشاه طبعاً حکومت ترور بود. هنگامی که من هنوز به قدر کافی نزدیک و شاهد رویدادها بودم، مواردی از بیرحمی او توجهم را جلب کرد. ولی پس از نخستین سالهای سلطنتش ترور گسترش یافت. او ظاهراً دست به هیج تصفیهای در یک زمان نزد، هرچند گفته میشود کشتار بزرگ مشهد به دستور شخص او صورت گرفته بود. وقتی من مجدداً به ایران بازگشتم به من خبر دادند که او هزاران نفر را زندانی و صدها نفر را به قتل رساند که بعضی از آنان به دست خودش بوده است. به من گفتند که بسیاری از رجال و شخصیتها در زندان مسموم یا با آمپول هوا کشته شدهاند. به عنوان مثال میتوان از فيروز وزیر ماليه سابق، تیمورتاش که زمانی وزیر دربار مورد اعتمادش بود، سردار اسعد یکی از رؤسای ایل بختیاری که زمانی وزارت جنگ را بر عهده داشت نام برد. داور که قبلاً از وی نام بردم و یک صاحب منصب فوقالعاده لایق بود، خودکشی کرد. کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان در مجلس که تاجرى محترم و دوست هيئت آمریکائی سابق بود به قتل رسید. تقدم مذهبی با حرمت اماکن مقدسه نیز دیکتاتور را از اعمال خشونتبار بازنمیداشت. او به زیارتگاهها بیاحترامی کرد. روحانیون را مضروب کرد و کشت. وحشت بر افراد مستولی گردید. هیچکس نمیدانست به چه کسی اعتماد کند و هیچ کس جرأت نمیکرد اعتراض یا انتقاد کند. به جز در اوایل کار، بنظر نمیرسید هیچ تلاشی برای کشتن شاه به عمل آمده باشد. میگویند خود او بر این باور بوده که مقدر است عمر طولانی داشته باشد.»
منبع: آرتور میلسپو، آمریکائیها در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، 1370، صص 52- 53