در مریوان، ارتش یک سری مینهای ضدنفر در منطقه کار گذاشته بود. این مینها را با گونی خالی کرده بودند، اما به مرور زمان، بر اثر بارندگی، رانش زمین و عوامل دیگر، این مینها بهصورت بسیار نامنظم در زمین پوشیده شده بودند. هیچکس حاضر نمیشد به سمت این میدانها برود.
من در اردیبهشت سال ۱۳۵۸، به مدت ۴۵ روز در پادگان منجیل آموزش دیده بودم. پادگان منجیل، تحت فرماندهی سرهنگ بهشتی، محل آموزش ویژه تخریب بود. در آنجا آموزشهای خاصی برای شناسایی و خنثیسازی مین و سایر مأموریتهای تخریبی دیده بودیم.
بر همین اساس بود که حاج احمد این مأموریت را به ما واگذار کرد و مسئولیت تخریب این میدان مین را به عهده ما گذاشت.
ما در آن زمان آمدیم و تصمیم گرفتیم تعدادی نیرو بگیریم و گردانی تشکیل دهیم. همان ساختمانی که اکنون در دوکوهه به نام گردان انصار شناخته میشود، در ابتدا در اختیار ما بود و در آنجا مستقر شدیم. اما هیچ امکاناتی برای آموزش نداشتیم؛ حتی یک مین هم برای آموزش موجود نبود.
تیپ ۱۴ امام حسین (ع)، که بعدها به لشکر ارتقا پیدا کرد، در ساختمانی نزدیک ما مستقر شده بودند. گفتند آنها تعدادی تجهیزات دارند. به آنجا رفتیم، اما دیدیم که فقط سه یا چهار عدد مین در اختیار دارند که برای آموزش ما کافی نبود.
یکی از برادران به نام زلفعلی، این ماجرا را بهطور کامل در کتاب همپای صاعقه روایت کرده است. بالاخره با چند نفر از بچهها، دو گونی برداشتیم و شبانه به جبهه بلتا، همان جبهه عراقیها، رفتیم. به میدان مین عراقیها وارد شدیم و دو گونی از مینهای آنها را پر کردیم و به مقر آوردیم.
مینها را بین بچههای امام حسین (ع) و بچههای تیپ ولیعصر تقسیم کردیم و آموزش را شروع کردیم. در ابتدا، امکانات ما به حدی محدود بود که نمیتوانستیم مانور یا رزم شب برگزار کنیم. حتی در آموزش، اگر دو مین برای انفجار استفاده میکردیم، در آن زمان یکی هم نمیتوانستیم منفجر کنیم. شرایط بهقدری سخت بود که امکان انجام کارهای بزرگتر وجود نداشت.
همزمان با عملیات فتحالمبین، واحد تخریب شروع به کار کرد. بخشی از نیروهای آموزشدیده را بین گردانها تقسیم کردیم و کار خود را به شکل جدی آغاز کردیم.