• امروز : جمعه, ۳۰ آذر , ۱۴۰۳
تنبیهی که برای شهید پیام پوررازقی در نظر گرفتم

در پیاده روی نباید دستتان در جیبتان باشد

  • کد خبر : 3638
در پیاده روی نباید دستتان در جیبتان باشد

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) روی بحث آموزش نیروها خیلی تأکید می کردند . از هر فرصتی و از بیکاری بچه ها در ارتباط با آموزش استفاده می کردند . به ما هم فشار می آورد که تا می توانیم به آن ها سخت بگیریم و بحث آموزش را با جدیت پیش ببریم […]

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) روی بحث آموزش نیروها خیلی تأکید می کردند . از هر فرصتی و از بیکاری بچه ها در ارتباط با آموزش استفاده می کردند . به ما هم فشار می آورد که تا می توانیم به آن ها سخت بگیریم و بحث آموزش را با جدیت پیش ببریم .

یکی از حساسیت هایی که من نسبت به نیروهای آموزشی داشتم این بود که دستشان را در جیبشان نکنند . یعنی وقتی در صف ایستاده بودند دست هایشان در جیب شان نباشد . به دست در جیب بودن یک مقدار حساسیت داشتم چون نیرو همیشه باید آماده باشد . وقتی دست در جیب باشد احساس می کردم طرف بی خیال هست و اهمیت نمی دهد . به دست در جیب کردن و تسبیح گرفتن در دست خیلی حساس بودم .

شهید پوررازقی و شهید زعفری و یکی دو نفر دیگر از بچه ها بودند که به این کار عادت داشتند . یکی دو بار بهشون تذکر میدادم که دستت را از جیبت در بیاور و سریع درمی آوردند ولی دفعه سوم و چهارم که می دیدم زیاد تکرار می کنند ، یا جیب هایشان را پاره می کردم که شلوار هایشان کلاً جیب نداشته باشد ، یا جیب هایشان را پر از سنگ می کردم که دست هایشان داخل جیب نرود .

یادم می آید یک بار جیب شهید پیام پوررازقی را دوختیم . وقتی دو بار تذکر دادم ولی باز هم توجه نکرد ، گفتم جیبت را پاره نمی کنم اما برو جیبت را بدوز . جیبش را دوخت . شهید زعفری بود و چند نفر از بچه های دیگر . خیلی از بچه ها یا جیب هایشان پاره شد یا جیب هایشان از اول تا آخر آموزش از سنگ پر بود ، یا اینکه دوخته می شد . عکس العمل بچه ها هم جالب بود . بچه ها با خنده استقبال می کردند چون نمی توانستند (نه) بگویند و مجبور بودند انجام بدهند . اما بعده ها دیگر استقبال کردند و سوژه شد .

تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی

یک بار هم یادم هست که شهید پوررازقی با یکی دیگر از بچه ها در صف دستشویی ایستاده بودند که وضو بگیرند و برای نماز به حسینیه برود . صبح بود و سرد هم بود . بچه ها هم دستشان در جیبشان بود . من یک دفعه با تشر گفتم : دستت رو از جیبت در بیار . پیام یک دفعه مثل برق پرید و گفت : الان!؟ اخه اینجا ؟

این هم سوژه ای شده بود و اگر دست کسی در جیبش بود ، تذکر میدادیم و مثل برق می پرید . حتی در خیابان های تهران که یکی دو نفر از همین بچه ها را دیده بودم ، همین داستان پیاده شد . این ها بیشتر مزاح بود اما در آموزش من حساسیت داشتم . هم به تسبیح دست گرفتن ، که هر کس رعایت نمی کرد مخصوصاً در پیاده روی ها ، تنبیه میشد و هم به تسبیح به دست گرفتن . یادمه به جای تسبیح ، سنگ می دادم و می گفتم با سنگ ذکر بگو .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3638
  • نویسنده : حاج داوود پاداشی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

28آذر
حاج رسول از من خواست برای شهادتش دعا کنم
خاطرات مادر شهید حاج رسول فیروزبخت

حاج رسول از من خواست برای شهادتش دعا کنم

25آذر
عملیات والفجر هشت به روایت حاج ذبیح الله کریمی
تقسیم کاری که بین شهید نوریان و سید محمد بود

عملیات والفجر هشت به روایت حاج ذبیح الله کریمی

24آذر
نقش حاج آقا تاج آبادی در تقویت معنویت گردان
جدی و کم‌حرف بود، اما رابطه بسیار خوبی با نیروهای گردان داشت

نقش حاج آقا تاج آبادی در تقویت معنویت گردان

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!