بعد از عملیات والفجر چهار در منطقه سراب گرم یک ساختمان بود که ما مدتی در آن جا مستقر بودیم . آنجا بود که قضیه اعدام کردن موش انجام شد . من مسئول تدارکات بودم . یادم هست که یک روز ، وسط مراسم دعای توسل بود که بچه ها گفتند اینجا موش پیدا شده است . ما مقداری پسته و خشکبار داشتیم و به همین دلیل گفتیم باید هر طور هست موش را بگیریم . خلاصه هرطور بود ما موش را گرفتیم و در یک دبه ی کوچک پلاستیکی عسل انداختم . درب دبه را هم با پلاستیک بستیم که بیرون نرود و فرار نکند .
با بچه هایی که آنجا بودند صحبت کردیم و گفتیم باید ابتدا موش را بیست و چهار ساعت بازداشت کنیم و بعد حکم را جاری کنیم .
بعد از بیست و چهار ساعت بازداشت تصمیم گرفتیم دادگاه برگزار کنیم چون این موش انبار بیت المال را غارت کرده بود و مستحق مجازات بود . من متنی را برای دادگاه تهیه کردم و نوشتم : این دادگاه به ریاست من به عنوان مسئول اموال بیت المال و سید محمد زینال حسینی به عنوان نماینده تیپ تشکیل شده است .
بعد فکر کردیم دادگاه که بدون وکیل نمیشود . برادر سوهانی وکیل مدافع موش شد . دادگاه را شروع کردیم و کیفرخواست را قرائت کردیم و تشریفات طی شد و نهایتا متهم با یک درجه تخفیف به اعدام محکوم شد . بچه ها با یک طناب باریک طناب دار درست کردند و طناب را به گردن موش انداختیم ولی موش آسیبی ندید چون خیلی سبک بود .
یک رادیوی توشیبای دو موج آوردیم و به دم موش بستم که سنگین بشود و موش را به پایین بکشد . باز هم نشد و ناچار خودمان هم کمک کردیم و رادیو را کشیدیم پایین تا موش بیچاره بی جان شد .
بچه ها خواستند ببرند و دفنش کنند ، گفتیم این حیوان از اموال بیت المال مسلمین خورده و در قبرستان مسلمین نباید دفن شود بلکه در بیابان باید دفن شود . خلاصه یک همچین حکمی دادیم و اجرا کردیم .
دادگاه را شروع کردیم و کیفرخواست را قرائت کردیم
دادگاه صحرایی و موشی که به بیت المال دست درازی کرده بود
- کد خبر : 4099
بعد از عملیات والفجر چهار در منطقه سراب گرم یک ساختمان بود که ما مدتی در آن جا مستقر بودیم . آنجا بود که قضیه اعدام کردن موش انجام شد . من مسئول تدارکات بودم . یادم هست که یک روز ، وسط مراسم دعای توسل بود که بچه ها گفتند اینجا موش پیدا شده […]
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4099
- نویسنده : حاج علی بهجانی ممقانی
- منبع : خالدین