یک روز آقا مصطفای صدرزاده توی بیست متری من رو دید، گفت چطوری؟ این وقت صبح این جا چکار می کنی؟ حالا ساعت چند بود؟ هشت و نیم – نه .
گفتم یادته آقا مصطفی برام یک کارنامه درست کردی، بردم پیش پدرم و گفتم بابا قبول شدم. گفت خب؟! گفتم خب بابا میگه باید بری کلاس اول دبیرستان من باید چکار می کردم؟
گفت الان داری چکار میکنی؟ گفتم هیچی، هیچ جا مدرسه نمیرم، پرونده ام رو هم رفتم از آن مدرسه گرفتم و الآن خونه مون هست. هیچ جا هم ندارم که الان برم. نمیدونم باید چکار کنم.؟
بعد برگشت گفت خب بیا یه کاری کن ، گفتم چیکار ؟ گفت : تو به بابات بگو داری اینجا مدرسه میری، ولی اونجا که من میگم بیا برو مدرسه. گفتم قبول میکنند؟ گفت اره.
خلاصه پرونده ام رو برداشتم با مامانم رفتم مدرسه کهنز . مدرسه راهنمایی امام علی. گفتم میخوام اینجا ثبت نام کنم . گفتند نمی تونی اینجا ثبت نام کنی. چون شما محله تون مدرسه راهنمایی داره و نمی تونی اینجا ثبت نام کنی. آقا مصطفی رفت با مدیر صحبت کرد ولی مدیر قبول نکرد. به نظر شما آقا مصطفی چکار کرد؟ آقا مصطفی گفت باشه ، من خونه ی این ها رو میارم به محله کهنز . یه املاک توی کهنز هست به نام املاک دانشی که در دوازده متری مطهری است. آقا مصطفی رفت گفت که این ها پایین خونه ی ما سکونت دارند. خونه ی باباش اینها هم در محله کوثر یک بود ، گفت : این ها پایین خونه ی ما هستند. در املاک دانش یک قول نامه ی سوری نوشتیم که هنوز که هنوزه من اون قول نامه رو دارم. قولنامه رو به اسم خود آقا مصطفی نوشته بودیم. هزینه ی قول نامه ، اون موقع بیست هزار تومان می شد ، گفتم آقا مصطفی این بیست هزار تومان میخواد ، از کجا بیاریم؟ آقا مصطفی یادمه رفت از یک نفر بیست هزار تومان گرفت و این بیست تومان رو از جیبش داد.
اومدم به مامانم گفتم مامان، این مشکلمون هم حل شد . آقا مصطفی من رو برد ثبت نام کرد و یک قول نامه ی سوری نوشت . حالا این مدیر مدرسه آقای خلیلی هی گیر داده که خونه تون رو کی میارید اینجا؟ گفتم آقا قول نامه رو نوشتیم، دو سه روز دیگه هم وسایلمون رو میاریم. هر روز هم پیگیر بود . آخر سر هم آقا مصطفی رو بردم مدرسه ، آقا مصطفی حسابی سرش قاطی کرد و گفت از جون این بچه چی میخوای ؟ وسایلشون رو آوردند و دارند زندگی می کنند و می تونی بیای بپرسی. آقا مصطفی به خونه اش سپرده بود که اگر یک نفر آمد و پرسید اینجا منزل کی هست؟ بگن منزل قره گزلو اینجاست.