اساس حکومت پهلوی را انگلستان پایهریزی کرد و همین دلیل برای اظهار ذلت دو شاه این سلسله دربرابر روباه پیر کافی بود. گرچه ذکر نمونههای این ذلت، سبب روشنگری خواهد شد ولی از طرف دیگر، باعث شرمندگی است؛ چون این اندازه سرسپردگی و وابستگی، برای کسی که خود را پادشاه «ایرانِ بزرگ و باتمدن» معرفی میکرد باورنکردنی و حیرتانگیز است.
در اواخر سال ۱۹۵۱ میلادی (1330 شمسی) یک جابجایی قدرت در انگلستان رخ داد و دولت حزب کارگر به رهبری «کلمنت اتلی» شکست خورد و حزب محافظه کار به سردمداری «سر وینستون چرچیل» جایگزین آن شد. محمدرضا پهلوی در نامهای ذلیلانه و شرمآور، مراتب ارادت و سرسپردگی خود به «چرچیل» را به اطلاع میرساند تا با کسب حمایت انگلیس بتواند موقعیت سلطنت خود را ارتقا و جمعیت استقلالطلب و مذهبی در ایران را کنار بزند! در بخشی از این نامه آمده است: «هروقت احساس میکنم که در زیر بار مسئوولیتهای خودم ناتوان و خرد میشوم از کتاب شما به عنوان پناهگاه استفاده خواهم کرد. امیدوارم اگر سال آینده در تعطیلات تابستانی به انگلستان بیایم سعادت ملاقات با خودتان را برای چند دقیقه به من بدهید.»[۱]
این چاکرمنشی و چاپلوسی کار خود را کرد و در جریان کودتای 28 مرداد 1332، زمینه برای ادامهی سلطنت محمدرضا پهلوی و شدتگرفتنِ فضای استبدادی در کشور، فراهم شد.
[۱] مرکز اسناد مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره ۱۸-۹۸-۱۲۹ الف
خدا لعنت کنه این خاندان پهلوی رو
خدایا سایه ی انگلیس و انگلیسی ها و انگلیس زده های پست رو برای همیشه از سر این مردم و این مرز و بوم دور نگهدار