خاطره بچه های پشتیبانی لشگر از شهید حاج عبدالله نوریان
انفجار جاده و مین گذاری برای جلوگیری از پیشروی دشمن
شاه حسینی جزو معدود نیروهای آزاد لشکر بود
یک نامه آمد خانه ما که بیایید ملاقات شیخ نصرت
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج علی بهجانی ممقانی
ماهواره و فرهنگ کثیف غرب راهی جز دوزخ ندارد از ما گفتن بود
گفت: من وظیفه دارم که الان بروم
لُبّ شهادت این است که یک انسانی ناگهان از درجات عالیهی الهی سر در آورد
میخواستم برم اصفهان،زنگ زدم به داداش حسین،گفتم: چیزی لازم داری برات بیارم؟؟ گفت: گز درجه یک بیار. گفتم چشم داداش. توی اصفهان، رفتم به یک فروشگاه که محصولاتش درجه یک بود، گفتم: یه بسته گز درجه یک میخام با بیشترین درصد پسته. خرید کردم ،زنگ زدم به حسین آقا وگفتم: داداش برات بالاترین درصد رو […]
حسین یک عموی شهید دارد که همسرم همیشه از خاطراتش برای او میگفت. اینکه علاوه بر برادر، رفیق خوبی برایش بود. این جمله حسین را تشویق میکرد که کاش بتواند جای عمو را برای پدرش پُر کند، از بچگی دوست داشت کارهای سخت و سنگین انجام دهد؛ مثلاً از بلند کردن بارهای سنگین خوشش میآمد. […]