جایی بمونی خودت باشی و آقا ، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره این ترکش ها نهایتاً ختم به شهادت من می شود خداوند خیلی به ایشان کمک می کرد روزی که مصطفی شهید شد و من شیمیایی شدم دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش کمال صدق و محبت ببین نه نقص گناه وداع با سیزده شهید شیمیایی گردان تخریب چرا مردم آلمان و فرانسه ندانند که دولتهایشان چه کردند با ملّتی به نام ملّت ایران؟
یکی از جلوه های قشنگی که در جنگ و جبهه وجود داشت جلوه ی بچه هایی بودکه روحیه ی خدمت گذاری بیشتری نسبت به بقیه داشتند. با ذوق و شوق و علاقه ، عاشقانه به مجموعه ی بچه ها خدمت می کردند و انگار خادم بچه ها هستند . این بچه ها مسئولیت هایی مثل […]
در مقرّ الوارثین چند تا دسته بودیم که هر دسته به نام چادرها معروف بود . ما برای خودمان برنامه ریزی کردیم که بیکار نباشیم یکی مسئول جارو و یکی مسئول شستن ظرف ها و یکی مسئول غذا شد . بعد از تقسیم کار ها یک نفر اضافه آوردیم که آن هم آقای جعفرصادق نصرتخواه […]
در عملیات کربلای 8 ، حاج مجید مطیعیان سومین و آخرین فرمانده گردان تخریب گفته بود به آقای معصومی بگویید که طبق لیست ، یک سری افراد را با ماشین به خط مقدم بیاورد . عملیات شروع شده بود و بزن بزن شدیدی بود ، ادامه عملیات کربلای 5 بود. عراق می دانست که می […]