مدتی به دلیل مصدومیت شیمیایی در بیمارستان تهران بستری بودم و بعد از بهبودی نسبی، به منطقه بازگشتم. در همان زمان، حاج ناصر اربابیان نیز دچار آسیب شیمیایی شده بود، اما بسیاری از بچهها زودتر درمان شده و به منطقه بازگشته بودند. در آن دوره در غرب مستقر بودیم و نیروها برای عملیات ماووت آماده میشدند. بهنظر میرسید که لشگر سید الشهداء علیه السلام ، مأموریت داشت تا جلوی پیشروی عراق در مناطقی مانند قلاجه به سمت ایلام و مهران را بگیرد. عراق عملیات متحرکی را آغاز کرده بود و توانسته بود از برخی نقاط پیشروی کند.
وقتی دوباره به منطقه برگشتم، در میدان نقده حاج ناصر را دیدم که با ماشین میرفت. او ما را سوار کرد و مدتی در عقبنشینی از ماووت همراه او بودیم. پس از مدتی، تصمیم گرفتیم به مناطق جنوبی حرکت کنیم. حاج ناصر زودتر از ما به جنوب رسیده بود. شنیده بود عراق از سمت فکه نیز پیشروی کرده و نگران بچههای الوارثین شده بود که مقرشان به فکه نزدیک بود. زمانی که ما به اندیمشک رسیدیم، مطلع شدیم که نمیتوان به الوارثین رفت. دژبان ارتش در پل کرخه مستقر بود و اجازه عبور نمیداد. پیشروی عراق باعث شده بود که مقرهای آن منطقه در وضعیت هشدار قرار بگیرند.
ما چندین بار با دژبان ارتش درگیر شدیم تا توانستیم از پل عبور کنیم و به مقر الوارثین برسیم. وقتی رسیدیم، خبر رسید که حاج ناصر احتمالا اسیر شده است. از آقای مجتبی کوهیمقدم، که همراه ناصر برای شناسایی رفته بود، پرسیدیم چه اتفاقی افتاده است؟ توضیح داد که برای بررسی میزان پیشروی عراق به همراه ناصر به شناسایی رفته بودند. هنوز عراقیها به الوارثین نرسیده بودند و بچهها در حالت آمادهباش بودند.
در حین شناسایی، آنها با یکی از ماشینهای عراقی مواجه میشوند. بهمحض اینکه دور میزنند تا برگردند، نیروهای عراقی به سمت آنها شلیک میکنند. ناصر که موتور را میراند، تیر به پای یا کتفش میخورد و هر دو نفر به زمین میافتند. ناصر به کوهیمقدم میگوید که خودش برود، چون نمیتواند همراهش بیاید. کوهیمقدم بهسرعت به سمت الوارثین میدود و موضوع را به نیروها اطلاع میدهد.
بچهها به سرعت تیمی تشکیل میدهند و با چند نفر به محل حادثه میروند. اینبار برخلاف شناسایی اولیه، مقداری سلاح نیز با خود میبرند. اما وقتی به محل میرسند، اثری از ناصر یا موتور پیدا نمیکنند؛ تنها آثار خون روی زمین نشان میدهد که درگیری در آنجا رخ داده است. کوهیمقدم محل خونریزی را به آنها نشان میدهد و سپس به مقر بازمیگردند. چند سال بعد، جنازه حاج ناصر به کشور بازگردانده شد. این روایت، چگونگی شهادت حاج ناصر اربابیان است.