چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم که مثل ماه می ماند. گفت : صورتش مثل کره ماه سوراخ سوراخ است. گفتم چرا روی دختر مردم اسم می گذاری. که می گفت من فقط به خاطر صورت خرابش خاطر خواه شدم. جوش داشت و جای جوش هایش مانده بود. مجید یک دفترچه 40 برگ قدیمی داشت که همیشه دستش بود . و امیر تابش آن را برداشت. در این دفترچه چیزی ننوشته بود. هر وقت که می خواستیم چیزی بگوییم . دفتر را باز می کرد و از رویش چیزهایی می خواند. تمام صفحاتش را ورق زد و همه سفید بود. این دو تا شروع کردن با هم بحث کردن . که چرا دفترچه من را برداشتی. من مسائل شخصی نوشتم. امین هم می گفت: هیچ چیزی نداری. مجید گفت: خاطرات من هم همین است . هیچی از زندگیم ندارم.در بلوار کشاورز خیاطی کار می کرد. یک بار خیابان را بست. با هم رفتیم مرخصی. سمت میدان خراسان می رفتیم. یک موتور گازی داشت و با موتو رفتیم بگردیم. رسیدیم کنار دست یک چرخ دستی که داشت سیب می فروخت. ایستاد کنا دستش گفت: یکی من و یکی تو حالا گازشو بگیر بریم. یک کم که جلو رفتیم از بس که خندیدیم افتادیم زمین. یارو اومد پشت سرمان و با لهجه ترکی گفت: ای حرام خورها حق تان است. ما هم فقط می خندیدیم. مجید گفت : پول نداشتیم. طرف گفت : بخور نوش جانت اما کوفتت شود. انگار خدا یک مقطعی آدم را می بخشد و تمام می کند.
دختری که صورتش مثل ماه بود
دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی
- کد خبر : 2086
چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم […]
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2086
- نویسنده : حاج علی شکاری
- منبع : خالدین