در بررسی تحولات سیاسی و سرزمینی ایران در قرن بیستم، بعضی وقایع تاریخ ساز شدند که فراموشی آنها هزینه های گزافی بر ملت بار میکند که یکی از این وقایع، پیمان سعدآباد است. این پیمان که در فضای سیاسی 1316 هجری شمسی منعقد شد، بر خلاف ظاهر آن که حامل پیام صلح و حسن همجواری بود بهمثابه عقبنشینی آشکار از مواضع ملی و واگذاری منابع و سرزمینهای ارزشمند به کشورهای همسایه تلقی میشود. از این منظر، پیمان سعدآباد نهتنها در تثبیت صلح پایدار در منطقه توفیق چندانی نیافت، بلکه خسارات سیاسی، جغرافیایی و اقتصادی درازمدتی برای ایران به همراه داشت؛ خساراتی که در پی سیاستهای رضاشاه پهلوی و به واسطه مداخله آشکار انگلستان در امور داخلی ایران رقم خورد.
در همین راستا، شرح ماجرای این پیمان و پیامدهای آن، بهویژه در سالروز امضای آن یعنی هفدهم تیرماه ۱۳۱۶ هجری شمسی، حائز اهمیت فراوان است:
امروز، یعنی هفدهم تیرماه، سالگرد پیمان سعدآباد است؛ پیمانی که به فرمان انگلستان در ایران، میان رضاشاه و کشورهای همسایه منعقد شد. انگلستان، افتخار میزبانی از این پیمان را به رضاشاه داد تا رضاشاه بهقدری سرخوش از این «افتخار» شود که جدا شدن مناطق مهمی از خاک ایران، کام همایونی اعلیحضرت را تلخ نکند.
پیمان سعدآباد یا عهدنامهٔ عدم تعرض، پیمانی است که در تاریخ ۱۷ تیرماه ۱۳۱۶ در کاخ سعدآباد تهران، میان چهار کشور ایران (رضاشاه پهلوی)، عراق (ملک غازی اول)، افغانستان (محمد ظاهر شاه) و ترکیه (مصطفی کمال آتاترک) به امضا رسید. دولتهای امضاکننده این پیمان، متعهد شدند که از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند، مرزهای مشترک را محترم بشمارند و از تشکیل نهادها یا جمعیتهایی که هدف آنها اختلال در صلح و ثبات در میان کشورهای همجوار و همپیمان است، جلوگیری به عمل آورند.
اینها مزایای پیمان سعدآباد بود که باید شامل حال ایران نیز میشد؛ اما چنین نشد. در مقابل، طبق مفاد غیررسمی و توافقات پشتپرده این پیمان، رضاشاه میبایست با دستان خود و بدون هیچگونه اعتراضی، بخشهایی از خاک ایران را به شرح زیر به همسایگان واگذار نماید:
۱. واگذاری منابع نفتی غرب ایران و اروندرود به عراق: رضاشاه منابع نفتی واقع در غرب ایران و همچنین اروندرود را به عراق واگذار کرد. در نتیجه، خط مرزی ایران و عراق به نفع عراق و به زیان ایران تعیین شد. واگذاری کنترل این رود به عراق، در دهههای بعدی نیز منشأ تنشهای سیاسی و در نهایت بهانه ای برای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران عزیز شد.
۲. واگذاری دشت ناامید به افغانستان: رضاشاه کبیر، دشت ناامید را به افغانستان تقدیم کرد. این دشت، منطقهای مرزی و راهبردی در شرق کشور بود ارزش جغرافیایی و اقتصادی ویژه ای برای کشور داشت. همچنین افغانستان از ایران تضمین گرفت که ایران برای بازپسگیری مناطق تاجیکنشین هیچگونه اقدامی نخواهد کرد؛
۳. بخشش ارتفاعات مهم آرارات به ترکیه: اعلیحضرت، ارتفاعات مهم آرارات را به ترکیه بخشید. در مقابل، ترکیه شهر خوی را به ایران داد. اهمیت ارتفاعات آرارات فراتر از یک موقعیت جغرافیایی است. این منطقه، از منابع اصلی تأمین آب برای حوزههای مختلف در آن ناحیه بهشمار میرود. بحران بیآبی که امروز در بخشهایی از غرب و شمال غرب ایران دیده میشود، تا حد زیادی به علت احداث سدهای متعدد توسط ترکیه در ارتفاعات آرارات است؛ امری که پیامد مستقیم این واگذاری تاریخی به شمار میآید.
دلیل این همه بذل و بخشش همایونی، کسب رضایت انگلستان بود؛ رضایتی که در نهایت محقق شد. اما حدود چهار سال پس از انعقاد این پیماننامه، انگلیسیها و روسها ایران را بدون هیچگونه مقاومتی از جانب حکومت وقت، اشغال کردند. رضاشاه به ناچار از سلطنت کنارهگیری کرد و به جزیره موریس تبعید شد. انگلیس ها پس از تبعید رضاشاه، فرزندش، محمدرضا پهلوی را به عنوان پادشاه جدید بر تخت سلطنت نشاندند.
در ظاهر امر، رضاشاه سعی کرد اجرای فرمان انگلستان را با نامگذاری زیبا توجیه کند اما آنچه در عمل رخ داد، نوعی اطاعتِ امر از استعمارگر پیر یا حداقل ساده لوحی سیاسی بود که بهای آن، از دست رفتن منابع و مناطق استراتژیک کشور و تضعیف جایگاه بینالمللی ایران بود. رضاشاه که در مقابل مردم ایران، پادشاهی مستبد و قاطع محسوب میشود، در میدان سیاست خارجی، مطیع سیاستهای استعماری بریتانیا شد؛ و در نهایت، همان قدرتی که از امضای پیمان سعدآباد سود برد، او را با ذلت از قدرت کنار گذاشت.
اکنون، با گذشت بیش از هشتاد سال از آن واقعه تاریخی، هنوز تبعات این تصمیمات در ساختار جغرافیایی و سیاسی کشور مشهود است. از تنشها با عراق بر سر اروندرود، تا کمبود منابع آبی ناشی از سدسازیهای ترکیه در منطقه آرارات، همه و همه به شکلی مستقیم، ریشه در همان پیمانی دارند که قرار بود صلح بیاورد، اما بخشی از هویت سرزمینی ایران را در دل خود دفن کرد.
پیمان سعدآباد یادآور این حقیقت تلخ تاریخی که در فقدان اراده ملی مستقل و شناخت عمیق از رفتار دشمنان ایران، حاکمی قلدر مثل رضاخان، فقط ابزاری در دست قدرتهای استعمارگر فرامنطقهای است.