• امروز : چهارشنبه, ۱۰ بهمن , ۱۴۰۳
روزی که فکر کردم علی پیکاری شهید شده

همیشه خدا خدا می کردم که برای بچه ها اتفاقی نیفتد

  • کد خبر : 2490
همیشه خدا خدا می کردم که برای بچه ها اتفاقی نیفتد

همیشه خدا خدا می کردم که برامون اتفاقی نیفتد . زیرا نمی دانستم که چه کسی را به عقب بیارم.  همیشه دعا می کردم که کسی چیزیش نشود. عملیات والفجر8 هم خیلی این دعا را می کردم. می گفتم برای خودم اتفاقی بیفتد اما برای بچه های تیم نیفتد. عملیات والفجر 8 برای علی پیکاری […]

همیشه خدا خدا می کردم که برامون اتفاقی نیفتد . زیرا نمی دانستم که چه کسی را به عقب بیارم.  همیشه دعا می کردم که کسی چیزیش نشود. عملیات والفجر8 هم خیلی این دعا را می کردم. می گفتم برای خودم اتفاقی بیفتد اما برای بچه های تیم نیفتد. عملیات والفجر 8 برای علی پیکاری این اتفاق افتاد و خیلی کتکش زدم و دعوایش کردم.

عملیات که تمام می شود و ما درآب بودیم و ما داشتیم راه را باز می کردیم و یک تیربار آن طرف کار می کرد که علی با بچه ها رفته بود آن را خاموش کند. بعد از اتمام کار ، علی خسته می شود و یک پتو می کشد روی خودش . وقتی بچه های گروه دوم که می روند می بینند یک ایرانی افتاده است . روی برانکارد می گذارند و با خودشان می آورند. در صورتی که حاج عبداله گفته بود کسی از بچه های تخریب حق ندارد به جزیره برود.    من قایق ها را می گرفتم از لای سیم خاردارها رد می شدم و یک حسی به من می گفت یکی در قایق آشنا است.پریدم بالا و دیدم که یک جنازه تو پتو بود و یکی هم آش و لاش و پتو را زدم کنار دیدم علی پیکاری است. داشتم خودم را می زدم که بلند شد. نگاهش کردم و شروع کردم به دعوا کردن با علی که نمی گی من دلواپست می شوم

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2490
  • نویسنده : حاج علیرضا شکاری
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

11دی
حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

11دی
شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد
معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد

11دی
تو ازدواج کن! شغلت پای من…
اسخ داد: "دارم مکه می‌روم. خلاصه، حلالمان کن."

تو ازدواج کن! شغلت پای من…

ثبت دیدگاه