• امروز : شنبه, ۱۵ دی , ۱۴۰۳
فرمانده‌ی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مرتضی رنجبر

  • کد خبر : 5853
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مرتضی رنجبر

بسم الله الرحمن الرحیم؛ با عرض سلام و درود به شهدا و امام شهدا؛ بنده سعی می‌کنم خلاصه بگویم تا هم وقت شما را نگیرم و هم به نقطه‌ی مد نظر گفتگو برسیم. بنده مرتضی رنجبرفرمانده‌ی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم. سال ۱۳۴۸ از شهرستان الیگودرز به تهران آمدم و تا پایان حکومت پهلوی آنجا […]

بسم الله الرحمن الرحیم؛ با عرض سلام و درود به شهدا و امام شهدا؛ بنده سعی می‌کنم خلاصه بگویم تا هم وقت شما را نگیرم و هم به نقطه‌ی مد نظر گفتگو برسیم.

بنده مرتضی رنجبرفرمانده‌ی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم. سال ۱۳۴۸ از شهرستان الیگودرز به تهران آمدم و تا پایان حکومت پهلوی آنجا بوده و حتی سرباز گارد هم بودم. با پیروزی انقلاب شکوهمند جمهوری اسلامی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۸ تمام هستی و گاراژ خود را در تهران رها کرده و جز اولین کسانی بودم که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوستم و توفیق داشتم در جوار بزرگوارانی مثل شهید چمران باشم.

در واقع ۳ روز از جنگ گذشته بود و عراق به حریم جمهوری اسلامی تجاوز کرده و خرمشهر را در دست گرفته و تا نزدیک اهواز هم آمده بود و ما از اولین نیروهایی بودیم که به اهواز رفته بودیم. در اهواز ساختمانی متعلق به آمریکایی‌ها به نام 《گلف》وجود داشت که بعدها به یادمان 《منتظران شهادت》 مبدل شد؛ در آن ساختمان تقسیم نیرو می‌کردند. ما از بچه‌های لرستان بودیم و قرار بود بچه‌های لرستان را به سوسنگرد بفرستندچون کنترل حوزه‌ی استحفاظی دشت آزادگان را به دست شهید چمران داده‌بودند و ما سعادت داشتیم در جنگ‌های نامنظم با ایشان باشیم. در واقع ما اوایل جنگ سازمان نداشتیم؛ ۳۰ شهریور ۵۹ که جنگ آغاز شده بود ما ۳/۷/۱۳۵۹ به جنگ رفته‌بودیم. مقداری سلاح مانند برنو، M1، کلاشینکف از سپاه برده‌بودیم چون هیچ سازمانی در جنگ وجود نداشت. عراق دهکده‌ی بستان، سوسنگرد و دهکده‌ی حمیدیه را تصرف کرده‌بود و تا ۱۵_۲۰ کیلومتری اهواز آمده‌بود. عراق حتی پادگان متعلق به لشکر ۹۲ زرهی ارتش را هم تصرف نموده‌بود. از سمت دیگر علی‌رغم مقاومت مردم خرمشهر این شهر به دلیل اینکه در مقابل یک ارتش سازمان‌یافته قرارگرفته‌بود، سقوط کرده بود. شوش نیز سقوط کرده‌بود و عراق تا قصر شیرین و سرپل ذهاب و محور دهلران و موسیان را گرفته بود.

در ۹ ما به صورت جسته گریخته عملیات‌های زیادی انجام می‌شد. به عنوان مثال وقتی عراق تا دهکده‌ی حمیدیه آمد بچه‌های جنگ‌های نامنظم با فرماندهی شهید بزرگوار، شهید چمران، با هماهنگی بچه‌های هوانیروز که شاید کمتر در خاطرات بچه‌های سپاه عنوان شود، همراه با لشکر ۹۲ زرهی اهوازمخصوصا تیپ ۲ _که حضرت آقا بسیار از فرمانده ایشان تقدیر و تشکر کرده‌اند_ لشکر ۹۲ زرهی اهواز با وجود انحلال سازمانشان و فرار برخی افرادشان چون تازه انقلاب شده بود. اما همراه با وحدت کلمه با شجاعت و شهامت و با امکاناتی که داشتند به میدان آمدند و موفق شدیم با اعتقادات مذهبی و ولایی که به فرمان حضرت امام داشتیم و با اتحاد از دهکده‌ی حمیدیه تا بستان و سوسنگرد و مرز چزابه را پس بگیریم. این محور ما بود و در سایر محورها نیز هرکس ماموریت خاصی داشت.

شهید نباتی معمولا آدم حاضر جوابی بود

سوسنگرد چندین بار میان نیروهای ایرانی و عراقی دست به دست شد. عراق با تمام توان خود، شامل جنگ کلاسیک، استفاده از هواپیماها و توپخانه، حملات شدیدی انجام می‌داد. در آن زمان، نیروهای ایرانی، به‌ویژه جوانانی که در جبهه‌ها حضور داشتند، تجربه چندانی نداشتند. برای مثال، خمپاره‌هایی که به صورت پنج‌تا‌پنج‌تا شلیک می‌شد، در زبان محلی “خمسه خمسه” نامیده می‌شد. دلیل این نام‌گذاری، ناآشنایی نیروها با تجهیزات نظامی و استفاده از اصطلاح عربی بود که به معنای “پنج‌تا پنج‌تا” است.

در نیمه اول سال ۱۳۵۹، جنگ به شکل نامنظمی پیش می‌رفت. با این حال، نیروهای ایرانی اعم از سپاه، بسیج، ارتش و حتی مردم عادی، از جمله زنان و مردان، با شجاعت و ازخودگذشتگی در برابر دشمن ایستادگی کردند. انقلاب ایران که در آن زمان هنوز نوپا بود، موجب شد دشمن تصور کند که می‌تواند به راحتی این نهضت را سرکوب کند. اما به لطف پروردگار، رهبری هوشمندانه امام خمینی (ره) و صداقت در شخصیت ایشان، بسیج عمومی شکل گرفت. نتیجه این تلاش‌ها، متوقف‌کردن پیشروی ارتش عراق و زمین‌گیر شدن آن بود.

در سال ۱۳۶۰، سازمان‌دهی نیروهای سپاه و بسیج آغاز شد. عملیاتی در همان سال در منطقه سوسنگرد انجام گرفت که نام آن اکنون به یادم نمی‌آید. این عملیات از نوع کوچک بود، اما از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، چراکه گردان‌ها تازه تشکیل شده بودند و فرماندهی گردان‌ها و گروهان‌ها به تدریج شکل می‌گرفت. در کنار نیروهای سپاه و بسیج، ارتش نیز با سازمان‌دهی خاص خود در این عملیات مشارکت داشت. این همکاری مشترک، موفقیت‌آمیز بود و موجب عقب‌نشینی نیروهای عراقی شد. در این عملیات، نیروهای ایرانی توانستند علاوه بر وارد کردن تلفات به دشمن، اسیرانی نیز از ارتش عراق بگیرند.

خدایا ممنونم ازت که چنین فرزندی به من اعطا فرمودی

با وجود کمبود تجهیزات و ضعف امکانات، نیروهای ایرانی توانستند به موفقیت‌هایی دست یابند. ارتش ایران از سلاح‌هایی با استاندارد آمریکایی، نظیر ژ۳، استفاده می‌کرد که مناسب شرایط جنگی ما نبود. اما با تلاش و مقاومت بسیار، جنگ را تا این مرحله پیش بردیم.

پس از موفقیت در نخستین عملیات، فرماندهان به این نتیجه رسیدند که می‌توان یک عملیات گسترده‌تر طراحی کرد. منطقه عملیاتی را گسترش دادند و این طرح را با موفقیت بیشتری اجرا کردند. دستاورد این عملیات بسیار چشمگیر بود و نتایج ارزشمندی به همراه داشت. در این میان، یاد بزرگان ارتش و پیشگامان سپاه مانند شهید جهان‌آرا در خرمشهر، شهید چمران در دشت آزادگان و سایر ایثارگران گرامی و ارجمند است. رمز اصلی موفقیت این عملیات، سازمان‌دهی دقیق و کار منظم در سازمان رزم بود.

در خلال این صحبت‌ها، بد نیست خاطره‌ای زیبا از شهید چمران را بازگو کنم. این خاطره نه‌تنها نشان‌دهنده رشادت و فداکاری این شهید بزرگوار است، بلکه یادآور تلاش‌های بسیاری از نیروهای جنگ نیز خواهد بود. در مرکز فرماندهی در سوسنگرد، شهید چمران فردی را به نیروها معرفی کرده بود. بعدها متوجه شدم این فرد، شخصی به نام بیات بود که در لبنان همراه شهید چمران آموزش دیده بود و از تخصص ویژه‌ای برخوردار بود. این فرد، از نیروهای نزدیک به شهید چمران محسوب می‌شد.

در آن زمان، معیار فرماندهی بیشتر بر اساس سن و تجربه مدیریتی تعیین می‌شد، زیرا نظام مشخصی برای رتبه‌بندی یا اعطای مدال وجود نداشت. فردی که از لحاظ سنی بزرگ‌تر بود یا تجربه بیشتری در مدیریت، نگهداری و کنترل داشت، به‌عنوان فرمانده منصوب می‌شد. به‌عنوان نمونه، سردار نوری که اکنون معاون فرمانده نیروی زمینی سپاه است، در آن زمان به دلیل تجربه مدیریتی خود به‌عنوان فرمانده معرفی شده بود، هرچند نظام مشخصی برای درجه‌بندی وجود نداشت.

از بگو مگو با شهید مهدی باکری تا آغاز رفاقتی بی بدیل

سردار نوری که ما در آن زمان به ایشان “حاج نوری” می‌گفتیم، هرچند هنوز سفر حج نرفته بودند، یکی از فرماندهان تأثیرگذار در منطقه بود. ایشان فرماندهی محوری را که شامل نیروهایی از تبریز و دیگر شهرها بود، بر عهده گرفت. شهید چمران پیشنهاد داده بود که آقای نوری فرماندهی این محور را به دست بگیرد و برای تقویت نیروها، شخصی به نام آقای بیات را همراه با ۲۰ نفر از نیروهای خود به این محور اعزام کرد.

فرمانده سپاه سوسنگرد در آن زمان، شهید پورکیان، نیز در منطقه حضور داشت. ایشان به دلیل آشنایی بیشتر با مردم محلی و عشایر خوزستان، توانسته بود هماهنگی بیشتری ایجاد کند و به مدیریت منطقه بپردازد. یک روز، آقای بیات به مقر ما که در یک مدرسه قرار داشت، آمد و پیامی از سوی شهید چمران رساند. او گفت که شهید چمران درخواست کرده است ۱۰ تا ۱۵ نفر از نیروهای چریک را برای مأموریتی به او بفرستیم. در آن زمان، ما جمعیتی حدود ۲۰ نفر بودیم که نیروهایی از تبریز، تهران و سایر نقاط کشور را شامل می‌شد. نیروها کاملاً درهم آمیخته بودند و هیچ‌گونه جداسازی میان آن‌ها وجود نداشت.

پس از جمع‌آوری نیروها، به سمت دهکده حمیدیه حرکت کردیم. در مسیر جاده خرمشهر به سوسنگرد، پس از عبور از سه‌راه خرمشهر، به امامزاده‌ای در نزدیکی حمیدیه رسیدیم که نام ایشان اکنون از خاطرم رفته است. در آنجا، شهید چمران به همراه نیروهایی دیگر منتظر ما بودند. تعداد نیروها به حدود ۵۰ نفر رسید. شهید چمران ما را توجیه کرد و پرسید: «چه کسانی سربازی رفته‌اند؟» گروهی از ما که تجربه سربازی داشتیم، دست بلند کردیم. ایشان دستور داد که این افراد میان کسانی که سربازی نرفته بودند تقسیم شوند تا هماهنگی بهتری میان نیروها ایجاد شود.

در میان نیروها، یکی از بچه‌های تهران که اهل شوش بود، جلب توجه می‌کرد. او شخصیتی برجسته و زرنگ داشت و به‌واسطه روحیه پهلوانی و صراحت کلام، میان نیروها به چشم می‌آمد. ظاهری جذاب با موهای فر داشت که در آن زمان نیز نمادی از روحیه پرشور و جوانی بود.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5853
  • نویسنده : حاج مرتضی رنجبر
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

16دی
از بگو مگو با شهید مهدی باکری تا آغاز رفاقتی بی بدیل
شما تخریب چی ها دنبال ماجراجویی هستید

از بگو مگو با شهید مهدی باکری تا آغاز رفاقتی بی بدیل

23آبان
شهید نباتی معمولا آدم حاضر جوابی بود
خاطره ای از شهید صاحبعلی نباتی

شهید نباتی معمولا آدم حاضر جوابی بود

31مرداد
خدایا ممنونم ازت که چنین فرزندی به من اعطا فرمودی
داوود جان در دوران مدرسه هم قاری ممتاز بود

خدایا ممنونم ازت که چنین فرزندی به من اعطا فرمودی

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!


Fatal error: Uncaught TypeError: strtoupper() expects parameter 1 to be string, null given in /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php:145 Stack trace: #0 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php(145): strtoupper(NULL) #1 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php(107): WP_Rocket\Engine\Optimization\LazyRenderContent\Frontend\Processor\Dom->add_hash_to_element(Object(DOMElement), 2, '<!DOCTYPE html>...') #2 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Controller.php(155): WP_Rocket\Engine\Optimization\LazyRenderContent\Frontend\Processor\Dom->add_hashes('<!DOCTYPE html>...') #3 /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-conte in /home/jawahers/domains/khaledin.com/public_html/wp-content/plugins/wp-rocket/inc/Engine/Optimization/LazyRenderContent/Frontend/Processor/Dom.php on line 145