یک مدت با بچه ها شوخی جنّ می کردم و بچه ها را می ترساندم . و همه می گفتند اصغر معصومی جن ظاهر می کند . البته اینطور نبود اما می گفتند .
یک روز رفتیم صبح گاه در قصر شیرین در سراب گرم بودیم. جای خیلی قشنگی است و یک استخر پروش ماهی و درختکاری دارد و خیلی با صفا است. صبح گاه را انجام دادیم و اخر تمریناتمان سوره والعصر می خواندیم بعد از اتمام صبح گاه قبل از اینکه برویم در چادر هایمان ، حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) ، گفت: همه بمانید و بشینید.
شروع کرد به صحبت کردن و گفت : شنیدم که یک سری از بچه ها جن ظاهر می کنند. همه خندیدند و برگشتند به من نگاه کردند… حاج عبدالله ادامه داد : دیگه از این کارها نکنید. حالا پاشید و برید .
وقتی خواستیم برویم اشاره کرد به من و گفت برادر معصومی بیا اینجا . رفتم و من را کشید کنار و تنهایی رفتیم دست و صورت بشوریم .
گفت : شنیدم جن ظاهر می کنید!؟ گفتم نه حاج آقا دروغ است… من فقط یک فیلمی بازی کردم و بچه ها ترسیدند.
گفت: در عملیات سید الشهداء در فکّه شایعه شده بود که این جا جن دارد و حسابی بچه ها را ترسانده بودند . شب ها بچه ها می ترسیدند و حتی از ترس با فانوس به مستراح میرفتند . خواهش می کنم از این شوخی ها نکن.
خلاصه حاجی تذکر جدی به من داد و من هم دیگر ادامه ندادم .