خب من میخواهم این را عرض بکنم: اکثر شماها جوان هستید؛ یعنی یک فرصت بزرگی پیش رو دارید؛ انشاءالله پنجاه سال، شصت سال بعد از این، فرصت دارید که زندگی کنید؛ در این مدّتی که پیش روی شما هست، حوادثی رخ خواهد داد، مسائلی پیش خواهد آمد: خوشیها هست، ناخوشیها هست ــ شوخی نیست چهل سال، پنجاه سال، شصت سال در این دنیای عجیب و غریب ــ خیلی حوادث برای شما پیش میآید، با خیلی از مسائل مواجه میشوید؛ به شما عرض بکنم که از این قاعده در همهی این مسائل استفاده کنید. مجاهدت کنید، جهادی حرکت کنید، عزم راسخ [داشته باشید]: قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحى وَ اشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحى وَ هَب لِىَ الجِدَّ فى خَشیَتِک.
این در همهی این مسائلی که پیش روی شما است، به شما کمک خواهد کرد و شما را پیروز خواهد کرد.
خب، گفتیم «جهاد و ازخودگذشتگی» و گفتم من این را توضیح میدهم برایتان که منظور از «ازخودگذشتگی» چیست. همیشه این نیست که شما بروید جان هدیه کنید؛ یک جاهایی جایی است که ازخودگذشتگی به این است که انسان برود جانش را کف دستش بگیرد در میدان جنگ، مثل دوران دفاع مقدّس و مثل امروز در بعضی از میدانها و عرصههایی که وجود دارد و مشاهده میکنید؛ لکن همیشه این جور نیست. ازخودگذشتگی، یک معنای وسیعتری دارد؛ ازخودگذشتگی در بسیاری از موارد به معنای اسیر نشدن در پنجهی خواستههای حقیر است. مشکل ماها این است؛ ماها در پنجهی خواستههای حقیر گاهی اسیر میشویم، گرفتار میشویم، نمیتوانیم خودمان را نجات بدهیم؛ ازخودگذشتگی یعنی از این خواستهها انسان صرف نظر کند. حالا این خواستههای حقیر مثل چه خواستههایی است؟ یک طیف وسیعی از خواستهها است.
فرض کنید در یک مجلسی، آدم بالادست رفیقش بنشیند؛ نشستن بالادست رفیق در یک محفل مثلاً دوستانه؛ از اینجا بگیرید تا نشستن بر کرسی ریاست و صدارت در سطح ملّی؛ اینها همه خواسته است، همه هم خواستههای حقیر است؛ این جور نیست که یکی از این دو، یک خواستهی حقیر باشد، آن دیگری یک چیز عظیم؛ نخیر، نشستن در این مسند و نشستن در آن محفل و مجلس با همدیگر تفاوتی ندارد؛ خواستهی انسان است، هر دو هم حقیر است؛ برای انجام وظیفه انسان یک وقت انجام میدهد، یک وقت هم نشد، با وظیفه معارض بود، انسان از آن صرف نظر میکند. برخورداری از مال دنیا، تا برخورداری از آبرو و وجههی عمومی؛ برای اینکه یک وجههای در مردم پیدا کنیم، یک نام نیکی پیدا کنیم، بعضی از کارها را ممکن است انجام بدهیم؛ این اسیر شدن در پنجهی خواستههای حقیر است؛ از اینها بایستی [اجتناب کرد]. البتّه هیچ کس نمیگوید مال دنیا بد است یا منصب دولتی یا خدمتگزاری یا هر چه، چیز بدی است؛ نخیر، اینها هیچ کدام بد نیست؛ نه مال دنیا بد است، نه منصب بد است، نه آبروی اجتماعی بد است؛ اینها همه خوب است، دنبال اینها بودن و از خدا اینها را خواستن هم هیچ اشکالی ندارد؛ دعاهای ما پُر از طلب همین چیزها است. بحث این است که یک وقتی یک وظیفهای برای انسان پیش میآید که سر راه آن وظیفه یکی از این خواستهها قرار میگیرد؛ آنجا است که باید پا گذاشت روی این خواستهی نفْس؛ «ازخودگذشتگی» یعنی این.