• امروز : چهارشنبه, ۱۲ آذر , ۱۴۰۴

گفتم: حاج آقا به خدا من کاری نکردم!

گفتم: حاج آقا به خدا من کاری نکردم!
بی خبر از همه جا رفتم چون فرمانده لشکر منتظر بود. حین تحویل گرفتن هدیه گفتم: حاج آقا به خدا من کاری نکردم! نمی دونم اسمم چرا اینجا ست! حاجی فرمودند: مبارکت باشه...

مثل همیشه آخر ستون با بچه های چتر باز (به اصطلاح، بچه های آتیش پاره) نشسته و مشغول شیطنت بودیم. می دونستم دارند هدیه می دهند و من چون کاری نکرده بودم، یقین داشتم به من چیزی نمی دهند. به همین خاطر به خواندن اسامی گوش نمی دادم.
شهید ثقفی که بی سیم چی ما بود، گفت:
آقای احمدیان تو را صدا کردند. هاج و واج پرسیدم من؟
گفتند آره اسم تو بود.
بی خبر از همه جا رفتم چون فرمانده لشکر منتظر بود. حین تحویل گرفتن هدیه گفتم: حاج آقا به خدا من کاری نکردم! نمی دونم اسمم چرا اینجا ست!
حاجی فرمودند: مبارکت باشه…
بعد، فهمیدم مسابقه ای بود و شهید ثقفی پاسخ نامه ای را به اسمم نوشته. در حالی که روحم خبر نداشت برنده شده بودم…
بهانه ای شد برای دریافت هدیه از دست فرمانده لشکر شهید حاج علی زاهدی…

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=7248

بیشتر بخوانید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.