• امروز : پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
من نفهمیدم گفت قرارگاه نوح یا قرارگاه نور

من نمیدانستم نام قرارگاه ، نوح نبی است

من نمیدانستم نام قرارگاه ، نوح نبی است

ما گروهی متشکل از حدوداً ده نفر بودیم که چادر بنا می کردیم و دستشویی می ساختیم و هر کاری می کردیم . محوطه گردان تخریب را درست می کردیم تا بچه ها بیایند. در آنجا هنوز تدارکات نیامده بود. غذا کم بود و از جای دیگری می گرفتند. یک روز یک قابلمه غذا آمد […]

ما گروهی متشکل از حدوداً ده نفر بودیم که چادر بنا می کردیم و دستشویی می ساختیم و هر کاری می کردیم . محوطه گردان تخریب را درست می کردیم تا بچه ها بیایند.

در آنجا هنوز تدارکات نیامده بود. غذا کم بود و از جای دیگری می گرفتند. یک روز یک قابلمه غذا آمد و خیلی کم بود . من به شهبد حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) گفتم : از صبح تا حالا داریم کار می کنیم ، بچه ها سیر نشدند .  قابلمه ها را بردار تا بریم و دور بزنیم . سوار ماشین شدیم و نزدیک پاسگاه برزگران بودیم و از پاسگاه رد شدیم به طرف مرز عراق رسیدیم و پیچید سمت راست و به یک مقر رفتیم. مقر ، سوله بود و بچه های شهرستان بودند . قابلمه دست من بود و کنار برادر عبدالله بودم . رفتیم در سوله و سلام دادیم . گفت ببخشید برادر ما از بچه های قرارگاه نوح هستیم و نزدیک شما هستیم . تدارکات هنوز نیامده اگر غذا دارید اندازه 10 نفر به ما بدهید.

سپاه یک قرارگاه مخفی زده بود به نام قرارگاه نوح و من نمی دانستم . برادر عبدالله هم طوری که کسی متوجه نشود کلمه قرارگاه نوح را گفته بود و من متوجه نشده بودم .

من نفهمیدم که به آن فرمانده سوله گفت قرارگاه نوح یا قرارگاه نور. آنها هم اندازه ده نفر در قابلمه ما غذا ریختند و بیرون آمدیم. به برادر عبدالله گفتیم خوب خالی بستی ها !

برادر عبدالله به من می خندید . ایشان درست گفته بود . اسمش قرارگاه نوح نبی بود. این یک خاطره ای بود که از نظر امنیتی بود که ایشان می توانست به من بگوید بیرون باش تا من بیایم اما می خواست به من درس بدهد. و این هم خاطره ای بود که من از برادر نوریان داشتم. بعد از جنگ فهمیدم قرارگاهی گه کار آبی ، خاکی انجام می داد اسمش نوح نبی بوده است.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2598

بیشتر بخوانید

15شهریور
خاطرات حاج مسعود میسوری از شهید حاج امیر یشلاقی
شجاعت و نبوغ در عملیات‌های دفاع مقدس

خاطرات حاج مسعود میسوری از شهید حاج امیر یشلاقی

03شهریور
پسته ای که روی زمین افتاده بود
مسئول تدارکات گردان ، شهید حسین کاشانی

پسته ای که روی زمین افتاده بود

24دی
حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.