خاصیت کوه های سنندج این بود که زمستوناش سرما و برف وحشت ناکی داشت . عملیات های ماهم طوری بود که وقتی میخواستیم بریم دم غروب حرکت میکردیم و سر شب میرسیدیم چون از روستا میرفتیم…
شهید عبدالحمید شاه حسینی جزو معدود نیروهای آزاد لشکر بود و هرجا که نیرو نیاز داشتن میرفت و به صورت ثابت مسئولیت قبول نمیکرد . به این صورت که مثلا وقتی فرمانده گردانی شهید میشد میرفت گردان رو هدایت میکرد . آخرش هم با هلیکوپتر زدن شهیدش کردن .
قرار بود دو تا پل منفجر بشه اونجا توسط بچه های تخریب که تحت امر شهید شاه حسینی بودن و من قرار بود برم جای دیگه که خبر آوردن عبدالحمید گفته کسی که میخواد بیاد باید لات باشه . من هم اومدم گردان نیروها رو توجیه کردم قراره بزنیم برگردیم . خلاصه رفتیم و زدیم و برگشتیم و یه اسیر هم آوردیم عقب . همه ام میخواستن ازش اعتراف بگیرن که نشد . شهید شاه حسینی هم نذاشت بکشیمش و بردیم تحویلش دادیم .
بعد عم برگشتیم همونجا شهیدامونم آوردیم…