شهید رحمان میرزازاده سپاهی بود. آن موقع که برای ثبت میدان مین به مریوان رفتیم و ثبت که تمام شد ، قرار شد که یک سری از میدان مین هایی که در منطقه بود را پاکسازی کنیم.
تعداد زیادی از بچه های گردان بودیم و در میدان، مین ها را یک جا جمع می کردیم و همه را یک جا منفجر می کردیم.
امکان بردن مین ها نبود و نمی خواستیم دست گروهکهای ضد انقلاب به این مین ها بخورد . به همین خاطر با منفجر کردن مین ها ، هم منطقه خنثی می شد و هم مین ها را منفجر می کردیم و دست گروهک ها نمی افتاد.
مسیر برای بردن مین ها هم صعب العبور بود و ما باید مین ها را بغل می کردیم و با خودمان حمل می کردیم و یک جا می گذاشتیم که عملا این امکان وجود نداشت .
آقا رحمان میرزازاده سه تا مین والمر یا تی ایکس پنجاه را بغل می کرد و با هم می برد . گاهی هم پایش پیچ می خورد و یکی از مین ها به پایین پرت می شد و ما باید دو ساعت پایین می رفتیم و مین را پیدا می کردیم و بالا می آوردیم.
منطقه طوری بود که نمی شد از یک مین هم گذشت . اگر ضد انقلاب ان مین را پیدا می کرد همان را جلوی خودمان می کاشت وکلی تلفات می دادیم . به همین خاطر مجبور بودیم که پایین برویم و مین ها را بالا بیاریم . یکی ، دوبار خودش را فرستادیم. رحمان وقتی مین را از پایین پیدا می کرد و به سختی بالا می آورد دوباره هم شروع می کرد و چند مین را با هم بغل می کرد . هر چه که می گفتیم یکی یکی ببر تا پایین نیفتد به حرفمان گوش نمی داد. در واقع ایشان می خواست کمک کند که بچه ها کمتر بیایند و بروند. اما این اتفاق هم می افتاد و کار ما دو برابر بیشتر می شد…