بنده مهدی قدیمی هستم کلی عرض کنم خدمتتان من قبل از عملیات فتح المبین بود بین سال 60 یا 61 دقیقا خاطرم نیست ما به یک اردوی جهادی رفتیم به گیلان غرب در آنجا پای ما به مناطق جنگی باز شد یک کمی حال و هوای آنجا رادیدم و مصادف شد با عملیات فتح المبین و مسیررا شناختم و رفتم . اولین حضور من در جنگ در زمان عملیات رمضان بود که به طور غیر مستقیم بعد از عملیات رمضان به صورت رزمی آمدم در واحد های لشکر 27 گردان حبیب. من آنجا کمک آرپیجی بودم یک نوجوان 17 ساله یک دوره 45 روزه آموزش بسیج گذراندم از پادگان امام حسن آن موقع لعزام ها صورت می گرفت بعد از این دوره ما را فرستادند گردان حبیب از عملیات مسلم که آمدیم من یه مختصر زخمی شده بودم پایم ترکش خورده بود یک استراحت کوتاهی داشتم و دوباره اعزام به جبهه گرفتم که بروم و درآن موقع در بسیج پایگاه بودم ما را بردند پادگان امام حسن که تقسیم نیرو کنند و بدهند به لشکر ها . در ان موقع همه ی نیروها تا قبل از این ماجرا می رفتند لشکر حضرت رسول در تهران و کرج تیپ سید لشکر شهدا علیه السلام تازه تاسیس شده بود خدا رحمت کند شهید علی موحد فرمانده تیپ بود من اطلاعی نداشتم رفتم آنجا یک بسیجی معمولی بودم هنگامی که داشتند تقسیم نیرو می کردند البته نیرو آنجا خیلی زیاد بود یک آقایی آمد که چهره ی خاص و خیلی دلنشینی داشت و شروع به صحبت کرد راجب جنگ و خصوصیات افرادی که باید در جنگ باشند مثلا در مورد خلوص و شجاعت و نیت پاک و خودسازی حدود ده الی پانزده دقیقه صحبت کرد. صحبت های ایشان که تمام شد گفت یک تیپی دایر شده به نام تیپ سید الشهدا علیه السلام و واحد تخریبی تشکیل شده است که ما نیرو برای واحد تخریب می خواهیم. البته به صورت داوطلب می خواهیم هیچ اجباری نیست. و توضیح داد که تخریب یعنی اولین اشتباه مصادف است با آخرین اشتباه .
کسی حق اشتباه کردن در گردان تخریب را ندارد چون یا به خودش و یا به دیگران صدمه می زند. باید افراد شجاعی باشید و درجه توکلتان بالا باشد و همچنین انسان های خودساخته ای باشید و در این جهت پیش بروید . یادم نیست از آن گروه چند نفر به این طرف آمدند . من رفتم نشستم آن طرف علتش را نمی دانم شاید به دلیل تاثیر صحبت های حاج عبداله بود چون من هیچ اطلاعی در مورد تخریب نداشتمو حتی در دوره ها ی قبلی که در منطقه بودیم با تخریب چی ها ارتباطی نداشتیم . رفته بودیم یه عملیات شرکت کرده بودیم و بعد می آمدیم. من شخصا برداشتی از تخریب نداشتم . ما را جدا کرد و از آنجا به سومار رفتیم جایی بود در سومار که چادرهای تخریب برپا بود و حاجی آمد و شروع کردند به آموزش دادن های اولیه