خدایا ممنونم ازت که چنین فرزندی به من اعطا فرمودی
حاجی ما کار و زندگی داریم شاید این هلیکوپتر بخواهد حالا حالاها بچرخه…
بیست و یک روز محاصره ، بدون آب و غذا و مهمات
نصیحت مادرانه به شهید مهدی ضیائی
اینگونه به گردان رفتم و تخریبچی شدم
به ما یاد داد هرچیز را در زمان خودش از ایشان بخواهیم
ای که گفتی درد دردمندان مداوا می کنی
یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید
وقتی به جبهه اعزام شدیم، ما را در پادگان دوکوهه جمع کردند و گفتند: «برادر ها، تشریف داشته باشید؛ فرمانده تخریب میخواهد اینجا صحبت کند.» ما نشسته بودیم که فرمانده تخریب، یعنی آقا جعفر جهروتی آمد و سخن گفت. او با خواندن آیهای از قرآن و «بسمالله الرحمن الرحیم» سخن را آغاز کرد. از حضور […]
ما فهمیدیم که در جنگ باید متحد باشیم. مخصوصاً اینکه در زمان بنی صدر بین سپاه و ارتش اختلاف انداخته بودند. در زمان جنگ، ارتش، سازمان نظام یافته و امکانات تسلیحاتی بیشتری از ما داشت. اوایل جنگ سپاه سازمان خاصی نداشت و تعدادی نیرو از شهرهای مختلف دور هم جمع شده بودیم، حتی آشپزخانه و […]
میگویند سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانیست اما سردار دلها خود دلباخته ی حاج احمد بود . قبل از شهادت حاج احمد اُنس و رفاقت ویژه ای بینشان حاکم بود ، وقتی خبر شهادت حاج احمد را شنید به قدری بیقراری کرد که انگار برادرش را از دست داده . بعد از شهادت حاج احمد […]
ما را در عملیات بیت المقدس فرستاده بودند تیپ نجف اشرف ،گردان شهید رجایی . عملیات بیت المقدس پنج مرحله داشت . به ما گفتند اسم رمز ،ژیان،ژاله و ژاندارمری است . طرف ایست که می داد ما می گفتیم ژاله یا ژاندارمری و یا ژیان . چون عرب ها ژ ندارند از این لفظ […]