شوخی شوخی با فرمانده گردان هم شوخی !
اگر حقّ با قلب پیوند خورده باشد، شهادت از عسل شیرین تر است
تصویری که از شهید مصطفی مبینی در ذهن دارم
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت هفتم)
هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند
عملیات بدر به روایت حاج حبیب فرخی
یک دقیقه مانده تا قیامت ، دیگه هرچی بود تموم شد بیا در خدمت باشیم
خواستگاری و ازدواج به سبک حاج موسی طیّبی
زمان ورودم به گردان ، توانستم با بچه ها ارتباط بگیرم البته خیلی ها را نیز اذیت کردم . مخصوصاً شهید الله یاری را که انسان ساده ای بود و امیدوارم که مرا ببخشد . چون من شیطون گردان بودم . یک مقدار من ایشان را اذیت کردم که حتماً مرا خواهد بخشید . هر […]
شهید اللهیاری از قدیمی های تخریب لشگر۱۰ بود به جهت لهجه ترکی فارسی که داشت خیلی شیرین حرف میزد و توی هر جمعی که وارد میشد کمپوت روحیه بود. البته خیلی آدم با جنبه وباظرفیتی بود. فرمانده ما شهید حاج عبدالله که به جدی بودن ووقار معروف بود وبه ندرت با کسی شوخی میکرد با […]