انگار خداوند، سگ ها را مامور کرده بود تا ما را نجات دهند
سپاه اسلام رزمنده میپذیرد
میگفت در آشپزخانه ی جبهه فعالیت دارم
يهوديان ما را به خروج شما مژده دادند و از صفات و شمايل شما براى ما گفتند
پسته ای که روی زمین افتاده بود
من آن مشروطه ای را میخواهم که عموم مسلمین میخواهند
به نظرم آیفا خاطره ای جدا نشدنی از خاطرات گردان تخریب است
حیوان ! یک گاردی گرفت و دندانهایش را به من نشان داد
در موقعیت گردان تخریب یکی از چادر ها چادری بود که من مسئول آن چادر بودم . داخل این چادر شهید محمد بهشتی و شهید عنایت الله رزاقی و شهید سید اسماعیل موسوی می آمدند و حاج آقا مسعود تاج آبادی هم بودند . این چادر نسبت به چادر های دیگر یک حالت خاصی داشت […]
گردان تخریب ، به طورمعمول و براساس سهمیه ای که داشت یک سری وسایل تدارکاتی می گرفت و بین رزمنده ها توزیع می کرد . گاهی پیش می آمد که چند تا از این ها اضافه بیاید ولی بخاطر اینکه به تعداد نبود و نمی توانستند دوباره به همه بدهند ؛ آن ها را کنار […]