واجب تر از نماز شب ، محافظت کردن از اموال بیت المال است ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب مسئول چایی ، شهید اصغر رحیمی اینجوری جذب پایگاه بسیج کهنز شدیم ناگهان تمام نیروهای عراقی سر اسلحه هایشان را طرف بلدوزر گرفتند باید میرفتید جنوب لبنان را میدیدید
دفاع مقدس سراسر درس و آموزه بود . جبهه های جنگ عرصه ای بود که مظاهر تمدن اسلامی رو به معنای تامّ و تمام خودش به نمایش گذاشته بود . حتی رزمنده های کم سن و سالی که به جبهه اومده بودن ، در مکتب امام خمینی طوری دانش آموخته بودن که میشد ساعت ها […]
شهید اصغر رحیمی یک پسر نوجوان با جثه ی بسیار کوچک بود که مو هم در صورتش اصلا نبود . شهید پیام پوررازقی که از قدیمی های گردان تخریب بود ، با اینطور بچه ها که در گردان تازه وارد بودند خیلی صمیمیت پیدا می کرد . شاید یک ایجاد صمیمیت یک مأموریتی بود که […]
یکی از جلوه های قشنگی که در جنگ و جبهه وجود داشت جلوه ی بچه هایی بودکه روحیه ی خدمت گذاری بیشتری نسبت به بقیه داشتند. با ذوق و شوق و علاقه ، عاشقانه به مجموعه ی بچه ها خدمت می کردند و انگار خادم بچه ها هستند . این بچه ها مسئولیت هایی مثل […]
اصغر رحیمی بچه ی صاف و ساده ای بود مانند یک نوار خامی می ماند فکر کنم پانزده ساله بود و من هجده سالم بود . خیلی مخلص و بی شیله پیله و زلال بود. مسئول چایی گردان شده بود و چایی های خوشمزه ای درست می کرد . وقتی گفتند شهید شد من از […]
من مسئول مستقیم شهید اصغر رحیمی نبودم . ایشان مسئول چایی همهی چادرها بود. علاقه مند بود که برای بچه رزمنده ها چایی درست کند. این کاری بود که کمتر کسی از عهده آن بر می آمد. یعنی باید صبح بیدار می شد و علف ها را جمع میکرد و چوب پیدا میکرد و می […]
یک شهیدی بود درگردان بنام شهید بزرگوار اصغر رحیمی . از شهدای خیلی خوب و زحمت کش گردان ما بود بچه کرج بود وقتی به گردان آمد 16 الی 17 سال داشت بعد از عملیات کربلای یک بود که وارد گردان شد . از روز اول کسی بود که در گردان هر کاری نیاز بود […]