شهید غلامحسین رضایی ، جوان خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا رفاقت و صمیمیت شهید اصغر رحیمی و شهید پیام پوررازقی عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است مصطفی با بخیههای کشیده نشده و در حال خونریزی میجنگید از آخرین باری که حاج قاسم را دیدم تا خبر شهادتش عملیات عاشورای سه به روایت حاج علی اکبر جعفری شهید محمود گلزاری برای ما مثل یک پدر و برادر بود مصطفی را از سه سالگی نذر حضرت عباس کرده بودم
یک بار با حاج قاسم به سینما رفتیم. همراه ما، داداشم محمد و شاید یک نفر دیگر هم بود. مقداری زردآلو خریده بودیم تا بهعنوان خوراکی با خود ببریم. آن زمان زردآلوها خیلی آفتزدایی نمیشدند و بعضیهایشان کرمخورده بودند. زردآلوها را در یک کیسه مشمایی گذاشتیم و زیر شیر آب شستیم تا در سینما بخوریم. […]
ما به مسجد امام سجادعلیه السلام ، در میدان آزادی فعلی که آن زمان به نام سر قنات شناخته میشد، میرفتیم. مراسمهایی مانند دعای کمیل و دعای توسل در طول هفته در آنجا برگزار میشد و همچنین برای نماز جمعه نیز به این مسجد میرفتیم. در همان جا بود که حاج قاسم را میدیدم. البته […]
یک بار که با مشکلی شخصی و بزرگ دستوپنجه نرم میکردم، به گلزار شهدا رفتم و مستقیم به سر مزار شهید مصطفی صدرزاده رفتم. دلم به شدت شکسته بود و دردم را به او گفتم: «آقا مصطفی، این مشکل منه. اگر حلش نکنی، از این راهی که با شما آمده بودم، برمیگردم و همه چیز […]
پیش از عملیات والفجر چهار، به قلاجه رفتم که مقر لشکر ۲۷ محمد رسولالله بود. مسئول پرسنلی لشکر، یکی از همدورهایهای سپاه برادرم بود که فکر میکنم سردار علائدینی بودند. در همان زمان تصمیم گرفتم به لشکر ۱۰ بروم. پدرم مخالفت کرد و گفت: «پسر، عملیات همینجاست، نرو.» اما من اصرار داشتم و گفتم: «نه، […]
در ارومیه بودیم و یک شب در قرارگاه سیدالشهدا ماندیم. شهید حاج عبدالله نوریان دو روز ما را در ارومیه نگه داشت. در این مدت، او ما را به جاهای مختلفی برد. یک روز همراهش رفتیم و او یک دست جگر خرید. برای بچههایی که این ماجرا را تعریف میکردیم، همیشه تعجبآور بود، چون حاج […]
در دوران جنگ، مداحی به شکلی که امروزه شناخته میشود، وجود نداشت. هر کسی که صدای مناسبی داشت و میتوانست بخواند، داوطلبانه شروع به خواندن میکرد. این کار بهطور رسمی به عنوان “مداحی” شناخته نمیشد. در مقاطعی مثل والفجر مقدماتی و والفجر یک، خود من هم گاهی اشعاری برای دوستان میخواندم. یکی از دوستان شهیدمان […]
شهید آقا سید مهدی تقوی از افرادی بود که ارتباط ما با ایشان در دوران جبهه بسیار محدود بود و بیشتر بعد از جنگ و در مراسمها توانستیم با او آشنایی نزدیکتری پیدا کنیم. زمانی که ایشان را برای سخنرانی در هیئت دعوت میکردیم و میآمدند، فرصت بیشتری برای دیدار با او فراهم میشد. وقتی […]
رضا صمدیان، در اوایل حضورش در گردان تخریب بود. اما به دلایلی که دقیقاً نمیدانم، یک کدورت کوچک با مسئولین گردان پیدا کرد و از آنجا رفت. با این حال، از نظر شهید نوریان کاملاً مطمئن بودم که او بیجهت به کسی سخت نمیگرفت یا ناراحتی ایجاد نمیکرد. تا حدی که ایشان را میشناختم، بعید […]
آغاز فعالیتهای انقلابی من به سالهایی بازمیگردد که هنوز نوجوان بودم، اما به دلیل جثه بزرگم، سنم بیشتر از آنچه بود به نظر میرسید. یکی از خاطراتم مربوط به شبی است که در ۱۷ دیماه، به حرم حضرت معصومه(س) در قم برای زیارت و نماز رفته بودم. همان شب، روزنامه اطلاعات به امام خمینی(ره) اهانت […]
از شهید اسماعیل خوشسیر در مقطعی پیش از عملیات کربلای چهار و آن روزهایی که به کربلای پنج منجر شد، خاطره دارم. در آن زمان، ما یک زاغه در خرمشهر داشتیم که درواقع یک ساختمان بود، اما به دلیل اینکه انبار مهمات شده بود، اسمش را زاغه گذاشته بودند. حدود ده تا پانزده روز، شبانهروز […]
مدتی به دلیل مصدومیت شیمیایی در بیمارستان تهران بستری بودم و بعد از بهبودی نسبی، به منطقه بازگشتم. در همان زمان، حاج ناصر اربابیان نیز دچار آسیب شیمیایی شده بود، اما بسیاری از بچهها زودتر درمان شده و به منطقه بازگشته بودند. در آن دوره در غرب مستقر بودیم و نیروها برای عملیات ماووت آماده […]
به گزارش گروه تحقیقاتی خالدین، حاج محمدتقی صمدزاده ، یکی از رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس و از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا است که در این مصاحبه، به بازگویی خاطراتی از سالهای حضور در جبهه پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبهای است با این رزمندهی دوران دفاع مقدس که توسط گروه تحقیقاتی […]
آقای توحید ملازمی را فقط برای مدت کوتاهی دیدم، اما در همین مدت کوتاه، شخصیت آماده و پرانرژی او در ذهنم ماندگار شد. او انسانی شوخطبع و جنگجو بود که هر زمان او را میدیدم، انگار همیشه آماده رفتن به میدان نبرد بود. این حس از او به من منتقل میشد که آمادگیاش فراتر از […]
آقای اکبر عزیز زاده بچه محله ما بود. فکر می کنم از قبل یا اوایل انقلاب همدیگر را می شناختیم. خیلی آدم شلوغ و شوخی کن و اهل بگو و بخند بود. علت اینکه بهشون اوس اکبر می گفتند چون مغازه ای جلوی خانه اشان بود و کارهای فنی انجام می داد، در گردان هم […]
امیر مسعود تابش یکی از مداحان معروف جبههها بود که سبک خاص خودش را در مداحی داشت. او به شوخی خودش را «اول هیکل» مینامید، عبارتی که بهعنوان تکیهکلامش شناخته میشد. تابش از بچههای محله پیروزی تهران بود و روحیهای لوتی و لاتمنش داشت. صدای گرم و گیرا و هیکل نسبتاً پر او نیز ویژگیهای […]
بعد از عملیات امالرصاص ما را به فاو منتقل کردند، جایی که مشغول ساخت سنگر بودیم و حاج عبدالله مدام تأکید میکرد که باید سریعتر کار کنیم. انتقال به فاو انجام شد، اما با گذشت سی یا چهل سال، جزئیات کاملی از آن دوران در خاطرم نیست. فقط میدانم تعدادی از نیروها انتخاب شدند تا […]
با آقای چهاردولی در همان فاو آشنا شدم. آشنایی ما به این صورت بود که او بعدازظهرها جلساتی ترتیب میداد و چون در ماه شعبان بود، مناجات یا صلوات شعبانیه را میخواند. او صلوات شعبانیه را میآورد و با صدای خوشش برای ما میخواند. در آن دوران طلبهها معمولاً هرچه را در حوزه یاد میگرفتند، […]
مجید رضایی را من هم تنها برای مدت کوتاهی دیدم، اما چون فردی پرجنبوجوش و پرکار بود، همیشه در مرکز توجه قرار میگرفت. او شخصیت خاصی داشت و در شوخیکردن مهارت فوقالعادهای از خود نشان میداد. بهگونهای که آنچه امروزه «استندآپ کمدی» میگویند، را به شیوهای منحصربهفرد اجرا میکرد. مثلاً یک دفتر خالی را جلوی […]
به گزارش گروه تحقیقاتی خالدین، حاج سعید خاکسار، یکی از رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس و از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا است که در این مصاحبه، به بازگویی خاطراتی از سالهای حضور در جبهه پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبهای است با این رزمندهی دوران دفاع مقدس که توسط گروه تحقیقاتی خالدین […]
من حدیقه ناصر ترابی مادر حاج رسول هستم. اسم پسرم پرویز بود. وقتی به جبهه رفت اسمش را رسول گذاشت. پسرم به من می گفت : وقتی به من پرویز می گویند خجالت میکشم. چرا اسم من را پرویز گذاشتید ؟! در جبهه اسمش را عوض کرده بودند و اسمش را رسول گذاشته بودند. وقتی […]
عملیات والفجر هشت، عملیات عجیبی بود. نیروها، سطح آمادگیشان، از لحاظ روحی و روانی، فوقالعاده زیاد بود. آنقدری که من حالا با آنها ارتباط داشتم، خودم هم برای اولین بار بود که در جبههی جنوب شرکت میکردم، خیلی برایم لذتبخش بود. این آدمها انگار از همهچیز بریده بودند. آمادهی هر کاری بودند. برای هر کار […]
حاج عبدالله، به اعتقاد بسیاری از همرزمانش، نه تنها به تقوا و انسانسازی توجه ویژهای داشت، بلکه توانایی فوقالعادهای در کادر سازی از خود نشان میداد. این بعد از شخصیت او، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. قدرت کادر سازی او در دو بُعد نمایان بود: نخست، انسانسازی، که باعث رشد معنوی و اخلاقی افراد […]
در عملیات بدر، به نظر میرسد که دو واحد اطلاعات عملیات و تخریب از لشکر سیدالشهدا (علیهالسلام) وارد عمل شدند. در این عملیات، گردانهای رزمی تیپ سیدالشهدا مأموریتی دریافت نکردند و در منطقه حضور نیافتند. مأموریت گردان تخریب بر اساس دستوری که از سوی لشکر صادر شده بود، انفجار یک دژ (سیلبند) بود. این انفجار […]
پس از عمیات والفجر یک ، به منطقهای به نام اشنویه رفتیم. این منطقه برای آموزش غواصی انتخاب شده بود. در رودخانه کارون، زمانی که جزر و مد رخ میداد، جزیرهها گاهی زیر آب میرفتند و گاهی خشکی ظاهر میشد. شرایط منطقه اشنویه به گونهای طراحی شده بود که این وضعیت شبیهسازی شود و به […]
حاجآقا شیخ مسعود تاجآبادی، عالمی توانمند و اهل معنویت بود که از نظر علمی و باطنی جایگاه برجستهای داشت. او نزد اساتید برجسته شاگردی کرده و مطالعات عمیقی انجام داده بود. حاجآقا نهتنها در علوم دینی توانمند بود، بلکه به مسائل معنوی و باطنی نیز تسلط ویژهای داشت. از ویژگیهای برجسته او این بود که […]